مصاحبه با غلامرضا احراری

مصاحبه با غلامرضا احراری

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت معلم مهربان و انسان ساز
ضمن پوزش از شما از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشته اید، برای پربار شدن ماهنامه پیام بلغان در نظر داریم در هر شماره با یکی از شخصیتهای فرهنگی یا افرادی که به نحوی در پویائی جامعه بلغان شریف قدیمی برداشته اند مصاحبه ای ترتیب دهیم تا ضمن راهنمایی، جوانان و نوجوانان با مسایلی در رابطه با سازندگی بلغان آشنا شوند تا مثل همیشه بلغانی آباد و عاری از هر گونه بی بند و باری داشته باشیم.

س: لطفا خودتا را به طور کامل معرفی کنید.
ج: غلامرضا احراری متولد 1333 اهل بلغان هستم، داری مدرک فوق دیپلم دینی و عربی. در حال حاضر بازنشسته آموزش و پرورش می باشم.

س: کودکی و نوجوانی شما چگونه گذشت و چه مشکلاتی در راه تحصیل علم بر سر راه شما بود؟
ج: کودکی را در روستای بلغان پشت سر نهادم. در سن 5 سالگی وارد مکتب شدم و در سن 7 سالگی به دبستان پای نهادم. پس از طی دوره شش ساله ابتدایی در سال 1346 جهت ادامه تحصیل به شهرستان جهرم عزیمت نمودم. در سال 1349 پس از قبول در امتحان ورودی وارد دانشسرا شدم. مشکلات زیادی در عرضه زندگی به خصوص برای کسانی که قصد ادامه تحصیل داشتند وجود داشت، در زمستان وسایل گرم کننده و در تابستان وسایل خنک کننده وجود نداشت، حتی از وسایل روشنایی در شب بی بهره بودیم و از چراغ موشی استفاده می کردیم، جهت مسافرت به شهرستان جاده درستی وجود نداشت در کل منطقه تنها یک خودرو وجود داشت که با آن مسافرت ما تا جهرم شش تا هفت ساعت طول می کشید، در شهر باید در خانه اجاره ای، خودمان غذا آماده می کردیم، لباس می شستیم، خرید می کردیم در حالیکه هیچگونه آمادگی قبلی نداشتیم و مدتها با افرادی آشنا برخورد نداشتیم. خلاصه همه مشقات را تحمل کرده، ادامه تحصیل دادیم تا فردی مفید برای خانواده و جامعه باشیم.

س: از چه سالی وارد آموزش و پرورش شدید و در چه سالی بازنشسته شده اید، آلان مشغول چه کاری هستید؟
ج: در سال 1349 پس از طی دوره سه ساله دبیرستان نظام قدیم، وارد دانشسرای مقدماتی لار شدم. بعد از 2 سال تحصیل در این مقطع به خدمت آموزش و پرورش لار در آمدم. با احتساب دوره دو ساله، سی سال در خدمت آموزش و پرورش در مقطع های مختلف بودم که در مهر سال 1379 به افتخار بازنشستگی نایل آمدم و فعلا با اداره مغازه ای خود را مشغول کرده ام.

س: یکی از خاطرات اولین سالهای تدریس و همچنین از آخرین خاطرات خود در عرصه آموزش و پرورش.
ج: خاطرات بسیار زیاد است زمانی که وارد عرصه خدمت شدم نوجوانی کم سن و سال بود که فوت و فن اداره زندگی و کلاس داری را نمی دانستم با این حال در اولین سال خدمت، اداره یک دبستان پنج کلاسه را به عهده داشتم ولی در برابر شوقو و ذوق خدمت و استقبال و همکاری روستای مشکلات ناچیز بودند، با خاطره ای خوش اولین سال خدمت را پست سر گذاشتم.
بهترین خاطراتم اینکه در تمام مقاطع تحصیلی از نهضت گرفته تا ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان تدریس نموده ام و با کودک، نوجوان، جوان و پیرمرد و پیرزن سروکار داشته ام.

س: سهم پدر و مادرتان در موفقیت شما چقدر بوده است؟
ج: فرهنگ مردم، افراد جامعه، پدر و مادر هر یک به سهم خود تاثیر زیادی در موفقیت و عدم موفقیت دارند و من موفقیت خود را مرهون زحمات و تلاش و راهنماییهای پدر و مادرم می دانم.

س: نظرتان در مورد ادامه تحصیل دختران چیست؟ آیا دو مساله ازدواج و تحصیل منافی همدیگر هستند؟
ج: کسب علم بسیار ارزشمند است و جامعه ما به افراد تحصیل کرده جهت اداره خود نیازمند است و طبق دستورات اسلامی، یادگرفتن علم بر هر مرد و زنی واجب است. واضح است که فرد تحصیل کرده بهتر می تواند زندگی را اداره کند تا به سعادت برسد، مادر تحصیل کرده خانه را بهتر اداره می کند و فرزندان شایسته تری را تحویل جامعه می دهد. هیچ مانعی نباید جلو ادامه تحصیل دختر یا پسر را بگیرد، باید ضمن حفظ و رعایت اصول، ادامه تحصیل تا اخذ تحصص ادامه یابد و ازدواج بهانه و مانعی برای ادامه تحصیل نباشد.

س: بزرگترین آرزویتان چیست؟
ج: داشتن مملکتی آزاد، آباد و پیشرفته با افرادی مؤمن، متعهد و متخصص به دور از هرگونه دغدغه خاطر امنیت در همه سطوح.

س: چه نظری در مورد جامعه علمی بلغان دارید؟
ج: اگر منظور از جامعه علمی وجود مدارس، مساجد و دانش آموز و اداره آنها باشد هر چند وقت از قدمت بسیاری برخورداریم ولی باید اذعان کنیم که هنوز در ابتدای راهیم. باید تلاش بیشتری مبذول داریم، منیتها و دوئیت را کنار بگذاریم، از امکانات و استعداد بالقوه افراد به نحو صحیح و مطلوب استفاده کنیم تا به جایی برسیم که ریشه بیسوادی به معنای امروزی در جامعه از بیخ و بن برکنیم.

س: رمز موفقت در کارهای چیست؟
ج: ایمان، توکل، پشتکار و خودباوری

س: شما در کارهای هنری از قبیل تئاتر در مناسبهای مختلف شرکت داشته اید و باعث ایجاد روحیه در جوانان می شدید، ضمن عنوان خاطره ای در این مجال نظرتان را در مورد هنر و فعالیتهای هنری بفرمائید؟
ج: خاطرات زیادی دارم، آغاز فعالیت من در این مورد به سالهای 46-47 بر می گردد و سی و چند سال فعالیت بیش از صدها خاطره در پی دارد.
من بیشتر ظنز کار کرده ام و در محیط روستا یک فعال هنری باید همه امور را خود به عهده بگیرد از نویسندگی تا کارگردانی، گریم، بازی و …. سعی من بر این بوده تا ضمن فراهم آوردن اوقات خوش، گوشه ای از معضلات و کمبودها و تبعیضها را در قالب نمایش عرضه نمایم. در نمایشی قرار بود فردی را با طناب اعدام کنیم با وجود آن که کلیه جوانب را در نظر گرفته بودیم ولی زمانیکه محکوم به طناب آویخته شد جدا ترسدیم و ناخودآگاه از پشت صحنه وارد صحنه شدم و محکوم را با چثه بزرگش بر دوش گرفتم و در هوا نگاه داشتم!! خلاصه نمایش در نمایش شد.
هنر به معنای عام، عرضه کردن کار به نحو صحیح آن می باشد و به معنای خاص آن، عنوان کردن گفته ها و ناگفته ها با حرکات و اشاره و کنایه می باشد. برای هنر و هنرمند ارزش قائل شویم. هر شخص ذی شعوری هنر دارد ما باید راه عرضه آن را به او نشان دهیم چه خوب است که هنر را به تأتر بسنده نکیم بلکه نقاشی، خطاطی، خیاطی …. راه هنر بدانیم که متاسفانه روستای ما سیر نزولی و رکود را می پیماید.

س: نظر خودتان را در مورد ماهنامه پیام بلغان بفرمائید؟ برای پیشرفت این مجموعه فرهنگی چه پیشنهادی دارید؟
ج: من به گردانندگان ماهنامه “خدا قوت” می گویم و خدماتشان را در توسعه فرهنگ ارج می نهم و توفیق آنها را آرزومندم. به وجود آنکه این ماهنامه را افراد مبتدی و غیرمتخصص اداره و منتشر می کنند، چون نیت خالص است و هدف، آگاهی دادن به مردم، از جذبه خاصی برخوردار است و روشنگر. استفاده از تجربیات روزنامه نگاران و اهل قلم، متنوع کردن مطالب، بازگو کردن مشکلات و کمبودها، استمداد از مسئولین، تفرقه زدایی و عنوان مطالبی در جهت اتحاد و اتفاق و مشارکت مردم، ماهنامه را وزین تر می کند.

س: اگر صحبتی برای خوانندگان دارید بفرمائید.
ج: ضرب المثلی است که “چه بگویم که دیگر گفته نمانده” ولی من می گویم هر چه در ارشاد و راهنمایی مردم بگویم کم گفته ام، چون در ارتباط با ماهنامه است سخنم را با اهل قلم و شعر و سخن به پایان می برم: در قلمفرسایی و سرودن شعر و سخنرانی بسیار مواظب باشیم، بیخود و بی جهت کسی و مقامی را ارج ننهیم و مداح و چاپلوس نباشیم، بی جهت کسی را نکوبیم و سرکوفت نزنیم و به قول آن فرد فارسی زبان که عربی نمی دانست “حق را لاحق و لاحق را حق” جلوه ندهیم که مصیب به بار می آید و فاجعه می آفریند.

 

—–

منبع: ماهنامه پیام بلغان – 1381