چَش بِنَكِ cas benake یا (چَش بُنَکِ cas bonake)

نوع بازي : مشترک

وسايل بازي : ــــ

شمار بازيگران : حدّاقل 3 نفر

زمان بازي : معمولا شب ها

شيوه ي بازي:

بر اساس توافق بازيگران، مي توان از دو روش استفاده كرد:

  1. در محيط باز: يك نفر به قيد قرعه چشمش را مي بندد، بقيه ي افراد در جايي پنهان مي شوند. پس از مدّتي وي چشم هايش را باز مي كند و دنبال افراد دیگر مي گردد. او بايد تمام افرد را پيدا كند. در ادامه، نخستين كسي كه پيدا شده است به جاي او چشم هايش را مي بندد و بقيه پنهان مي شوند. اين بازي مي تواند ساعت ها ادامه يابد.
  2. در محيط بسته: يك نفر به قيد قرعه چشمش را مي بندد، افراد در محيط محدودي كه قبلا توافق شده است، مي چرخند و سعي مي كنند از دست او فرار كنند، اگر فردي از محدوده خارج شود يا گير بيفتد، بايد چشمش را ببندد و دنبال بقيه بگردد.

——

نویسنده: احمدنور احمدی کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی

تيلُم بَه tilom ba

نوع بازي : پسرانه

وسايل :ــــ

شمار بازيگران : حدّاقل 6 نفر

زمان بازي : شب

شيوه ي بازي:

بازيگران به دو گروه تقسیم می شوند. گروه آغازگر بازی يك نفر را به عنوان «تیل» معرفي مي كند. تیل به اعضاي گروه مقابل فرصت مي دهد در تاريكي شب پنهان شوند. پس از آن، براي يافتن آن ها دست به كار مي شود، بقيه ي ياران تیل بايد در قرارگاه بايستند.

اعضاي گروه مقابل مي توانند تیل را فريب دهند و به قرارگاه برگردند و بر دوش اعضاي گروه وی سوار شوند. اين اعضا نيز معمولأ با صداي بلند فرياد مي زنند: گُرُكي بُدُم، بُندي بُدُم، تیل بِرَس goroki bodom bondi bodom til beras، در حقيقت آنان با بيان اين جمله ها تيل را يه فريادخواهي مي خوانند.

تا زماني كه تیل همه ي اعضاي گروه را نيافته است، يارانش بايد سواري بدهند. وقتي همه يافته شدند جاي گروه ها عوض مي شود.

——

نویسنده: احمدنور احمدی کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی

سروده ای درباره بلغان

سروده ای درباره بلغان

شکر ایزد را به‌جا می آورم
هرکجا نامی زِ “بلغان” آورم

مسند گرمی و شور است اینجا
حسّ و حالی به وفور است اینجا

حاجتی نیست به وصف و تعریف
شهره بودَست به “بلغان شریف”

شرح حال خواندنی داریم ما
چهره‌های ماندنی داریم ما

چهره‌ای چون “ممّدِ عبدالرحیم”
گیوه بافد؛ زنده بادا و مقیم!

وآن دگر هم “علنقِنِ محمدی”
در حصیر و بوریا سرآمدی

کدخدا داریم “خواجَه محدَلی”
روح او مغفور باد و مُنجَلی!

“ممّدِ زینل” هیچ یادش کنی؟
او که آورده به بلغان شرکتِ تعاونی

“شیخِ صدیقی”، امامِ جمعه‌ها
عاقدِ عقد و عروسی‌های ما

یادی از معلم عزیزمان “حسینعلی”
“طالبا” و “خواجَه اشرف”، مرحومِ “خواجه علی”

یاد باد آن شاعر و شیخِ عزیز
پدرِ بنده که بُد “شیخ عزیز”

مردِ اخلاص و عمل، عند الله
حاجیِ صدق و صفا “اسدالله”

توی این جشن و سرورِ جاری
خالیه جای “شهید احراری”

“حاجی عبدالله دبیری”؛ زنده باد!
مدرسه آورده او؛ پاینده باد!

اهل فضل و اهل شعر وفلسفه
وه چه بسیارند در این دهکده

راستی اطراف بلغان دیده ای؟
هیچ تو اکناف آن پیموده ای؟

چند وختِ نِچِسته “موه سُتَه”؟
یا “گدی” یا “اشکتِ رهکِ” و یا هُم “که سیَه”

آخرین باری که چِسته کی بُدِ؟
تَهِ “دِرَه”، تا خودِ خودِ “طِلادونِ”

اسم چندتا چشمَه تو بِشُم بِگِ؟
غیرِ اِ “خونووِ” و آن “پدگِ”

جَ یَیِ خَش دور ما فتُّ وفراوونِ کاکا
“بودر” و “گچی” و “سورون”…حتی اِ “برکه سه‌تا”

“نجم الدینِ”، “کُه‌زِ” و “دروَیِ دوکو”
“دشتِ مُشک” و “دشت گرد” و “گُلسِتو”

راستی امسال شاپُخ کسی “بالاتَوَه”؟
تحتِ “برکه‌یِ اسماعیل” یا تِک “دِرَه”

نونِیَ‌یِ محلّیمو خیلی خَشِ، قبول تهَه؟
پَتکِ “کواسِ” و “خِمیرِ شِری” هنو تهَه؟

“فَلزی” و “چووَلو”، “مَهیَتَکِ”
“نونِ نازک”…یکی دِگَه هم هَه…”لیتَکِ”

اِیا که وارَپخیم با “خوو” و ” تَوَه”
چه بگُم از “سُرِ” و “کلیَ‌سُرِ”، “مهیاوَه”؟

…خاب دِگه،

وختی نی اگِ نَه از بازِنِیامو هَم مَگُت
از پوشِشِ‌یَیِ قدیم و لباسِ زِنِیامو هَم مگت

“مُچِ‌فیل”، “یَلَختُر” و “پیش‌کل‌کُله”
“بُلاچَک”، “هفت‌سنگی” و “تیلمبَه”

“نَدربازی”، “ریخِ” و “کم‌بابا”
دُتِیا “سنگِ‌پیچِل‌پیچلانِ”، پُسِیا “دارتِپا”

جَیِ اِ هَمَه بازِنیا که (بَه قول لارنِیا) اِقد خَشِن
اُشگِلِتِ کامپیوتر و پلی‌استِیشِن.

…بگذریم؛ وخت کمِ و فرصتی نیُّ و مو چِدُم
وَلِ از همَش خَش‌تر اِیه:
“خرِ سوز، پاردُمِ سوز، دُمِشو بگیر که اومدُم”.

——-

مصطفی روستائی

سروده شد جهت “نخستین جشنواره‌ی نوروزی فرهنگ و هنر بلغان”

فروردین 1391

 

پِشكُل كُلَه peskol kola

نوع بازي: مشترك

وسايل: چند پشكِل يا سنگ

شمار بازيگران: دو نفر

زمان بازي: روز

شيوه ي بازي:

ابتدا در دو رديف تعدادي گود (معمولا در هر رديف 4 یا 5 گود) كوچك در زمين پديد مي آورند و در گوشه اي از هر دو سوي گودها، يك گود بزرگ تر پديد مي آورند. آن گاه در هر گود 5 پشكل مي گذارند.

بازيگر بايد يكي از خانه هاي خود را انتخاب كند و پشكل هاي آن را بردارد و يكي يكي در خانه هاي بعدي بگذارد و هر جا پشكل هايش تمام شد، پشکل های گود بعد را بردارد و در خانه های بعدی بگذارد و اين كار را ادامه دهد تا اين كه در مسير خود به يك گود خالي يا دو گود خالي برخورد كند. اگر در مسير خود به يك گود خالي برسد، گود بعد از آن، مال وي خواهد بود و مي تواند محتويات آن را در گودال خالي كنار رديف ها(که فقط متعلق به اوست) بريزد. اگر در مسير خود به دو گود خالي برخورد كرد، سوخته است.

پس از آن، نوبت بازيگر بعدي است که بازي كند. وي نيز اين بازي را هم چنان ادامه مي دهد. در مرحله ي بعد، پشكل هاي خود را در گودها مي گذارند و با توجّه به پشكل ها، گودها را از آن خود مي كنند؛ مثلٍا ممكن است يكي از آن دو 30 پشكل و ديگري ده پشكل برده باشد. با توجّه به این که در هر خانه(گود) 5 پشکل قرار می گیرد، در اين حالت 6 خانه از آنِ كسي است كه 30 پشكل داشته است و دو خانه از آنِ كسي كه ده پشكل داشته است. بازيگري كه دو خانه ي خود را از دست داده است، در هنگام بازي نبايد در آن دو خانه ي رقيبش كه در رديف خودش قرار گرفته است، پشكل بريزد، و در صورتي مي تواند محتويات خانه اي را كه پس از آن دو خانه است، مالك شود، كه خانه ي پيش از آن ها خالي باشد.
اين بازي آن قدر ادامه پيدا مي كند تا سرانجام همه ي پشكل ها از آنِ يكي از آن دو بازيگر شود.

—–

نویسنده: احمدنور احمدی کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی