خواجه ابوطالب بلغانی

«خواجه ابوطالب بن محمّدحسین بن جعفر بلغانی» از شعرای معروف بلغان در دوره های افشاریه و زندیه است. پدر ایشان خواجه حاج محمّدحسین از ثروتمندان و خیّرین بلغان بوده که بخشی از ثروت خود را وقف امور خیریه نموده است. آب انبار حاج محمّدحسین در مجاورت مسجد حاجی ملّا به سرمایه ی ایشان ساخته شده و به یادگار مانده است؛ برکه ای که گنجایش حدود یک میلیون لیتر آب را دارد و از آن زمان تاکنون منبع مهمّ تأمین آب شرب بلغان بوده است.

خواجه ابوطالب برادری به نام « تراب » داشته و خواهرش نیز همسر خواجه عبدالصّمد بلغانی کدخدای بلغان بوده است. عبدالرّزّاق رزّاقی نیا بن محمّدکاظم بن عبدالرّزّاق بن محمّدکاظم بن تراب بن محمّدحسین بن جعفر بلغانی از بازماندگان این خاندان است.

اشعار خواجه ابوطالب در گذر زمان از بین رفته و تنها شعری که از وی باقی مانده در ستایش خداوند جهان آفرین و نعت حضرت رسول حبیب ربّ العالمین در ۴۷ بیت است که از این قرار است:

در ستایش خداوند جهان آفرین و نعت حضرت رسول حبیب رب العالمین
حمد خداوند جهان روز و شبم کار آمده / بر جمله جرم بندگان غفّار ستّار آمده
حیّ علیم است و قدیر، نه مثل، نه شبه و نظیر / وان آگه از ما فی الضّمیر دانای اسرار آمده
از صُنع خلّاق جهان، کشتی به دریا شد روان / ماه ارغوان گشته عیان، جاری به انهار آمده
لوح و قلم، کون و مکان، هفتم زمین، نه آسمان / با جمله اشیا اندر آن، از صُنع جبّار آمده
وحش و طیور، رمل و حَجَر، با فطر و افطار و شجر / در ذکر حیّ دادگر، جمله به گفتار آمده
در قعر دریا ماهیان، اندر سما روحانیان / با جمله اشیای جهان، دایم به اذکار آمده
بگشای چشم خود نگر، ارض و سما نه بحر و بر / یک چیز ناید در نظر، غافل ز دادار آمده
جز آدمی در شکر نوم، بگذشته بر او لیل و یوم / هرگز نکرده ذکر صوم، گشتن پدیدار آمده
رو در کلام حق ببین از فضل ربّ العالمین / جنّات عدن خالدین، در شأن ابرار آمده
هم دوزخ و نار و جحیم با جمله عذاب الیم / از قهر قهّارعظیم در شأن کفّار آمده
هرکس برای حق بتاخت نعمت به هرعالم بیافت / وان کس زحُکمش رخ بتافت در دو جهان خوار آمده
نمرود مردود ذلیل انداخت در آتش خلیل / آن آتش از صُنع خلیل ریحان گلزار آمده
فرعون چو برگشت از خدا، موسی فرستاد او عصا / نامد چو در راه خدا، غرقش به دریا آمده
اقوام لوط از گمرهی، کردند فساد و ابلهی / از هیبت و قهرالّلهی شهرش نگونسار آمده
با این همه عصیان ما، بهر رضای مصطفی / هنگام فضلش از عطا اشجار زخّار آمده
هر موی من گردد زبان، شکرش بگویم هر زمان / یه شمّه نتوانم از آن، گفتن که اظهار آمده
از بهر حمد آن حَمَد، گویم درود بی عدد / بر معدن جود و خرد، کش نام مختار آمده
آن شافع روز جزا فاضل ترین انبیا / کش در کتاب های خدا اوصاف بسیار آمده
تاج لَعَمرُک برسرش، خلعت لَولاک در برش / کلّ خلایق چاکرش سرخیل ابرار آمده
آن طوطی شکّرشکن چون لب گشادی بر سخن / شد محفل گل در چمن بر خیل بیزار آمده
از مُعجز فخر بشر، اشجار خشک آورد ثمر / انگشت او شق شد قمر، آهو به گفتار آمده
سلطان بحر مَن عَرَف، شاه سریر لو کَشَف / او گوهر است آدم صدف چون دُرّ شه وار آمده
شمس ضحا بُد فی السّماء غوث و ابد فی السقاء / بدرالیها فی الدُّجا، ملّاح انوار آمده
با آن همه جور و ستم کاو دید از آن قوم دژَم / از بهر الطاف و کَرَم رحمش به کفّار آمده
آن خسرو عالی همم، آن سرور صاحب کرم / ماه عرب شاه عجم، بر خلق سالار آمده
چون کرد آن عالی مُطاع دنیای فانی را وداع / شد روز روشن بی شعاع، مثل شب تار آمده
بعدش علیّ مرتضی اندر لقب شیر خدا / در جمله ی جنگ و غزا آن خیل سردار آمده
انت الکتاب المستبین من نصّ قرآن مبین / انت الولیّ المتّقین در شأن آن یار آمده
بُد زوج زهرای بتول، بودی بنی عمّ رسول / هم در فروع هم در اصول، مقبول غفّار آمده
این پیشوای إنس و جان، پشت و پناه مؤمنان / بس سر فکند از مشرکان تا غیر فرّار آمده
ای “هل انی” بنیان او، وی “قُل کفی” در شأن او / وی انّما در شأن او در نزد جبّار آمده
چون در غزا آن شمع دین آتش بزد بر مشرکین / از نزد ربّ العالمین مدحش به کرّار آمده
روز و شب و شام و سحر از فرّ حیّ دادگر / صلوات بر خیرالبشر بر آن اظهار آمده
تا عمر دارم جمله هی از حق درود پی به پی / بر مصطفی و آل وی بر صحبت اخیار آمده
طالب منم هر صبح و شام، گویم درودت والسّلام / صلوات بر “خیرالانام” تا خیر ستّار آمده

——-

ویراستار: مسعود دبیری