خواجه حسینعلی بلغانی

حاج حسین علی محمّدكریم بن محمّدتقی بن خواجه محمّدشریف بلغانی، پدر میرزامحمّد خطّاط بلغانی، اشعار فراوانی سروده كه قسمتی از آن در سینه ها جای گرفته و بخش زیادی از آن نیز متأسّفانه به علّت عدم كتابت، در لابه لای زمان گم شده است. آن گونه که از اشعار باقی مانده ی وی برمی آید، ایشان شیفته ی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله وسلّم بوده و آرزوی دیدن آن حضرت را داشته است.

حاج حسین علی بلغانی بیش از ۶۰ سال عمر کرده و حدود سال ۱۲۷۰هجری شمسی از دنیا رفته است.

میرزامحمّد خطّاط بلغانی (بنا به گفته ی فرزند ایشان آقای حسین علی دبیری، در بین سال های ۱۳۲۰ و 1321شمسی به علّت بیماری حصبه یا وبا در خرمشهر وفات یافت) از فرزندان حاج حسین علی بلغانی بوده است. میرزامحمّد دانش فراوان و خطّ خوش و زیبایی داشته و شاگردان زیادی تربیت کرده است. به همین دلیل شیخ عین الدّین كوكبی – که به همراه گروهی دیگر، از طرف احصائیّه برای ثبت و صدور شناسنامه به منطقه آمده بودند- لقب دبیر را به ایشان اعطا و شهرت دبیری را برایشان ثبت كردند.

اینک بخشی از اشعار ایشان:
روم در مـكّه گاهی در مدینه/ مرا مهر خدا دارم به سینه
حسین دیــدار پیـغمبر ببینـد/ تمنّای مرا آخـر همینه
شفق شد كه طلوعش روشنی داد/ به سر دارم هوای سرو آزاد
حــسین دیــدار پیغمبر ببیند/ بگو كلّ جهان یك سر بَرَد باد

هنگامی كه حاج حسین علی برای سفر حج پا به کشتی می گذارد تا عازم مكّه شود، چنین می سراید:

خـداوندا كــه من حـمل غُرابم/ گــناه دارم ولی بنویس ثوابم
عــریضه كرد حسینی با خداوند/ نمی دانم چـه آیــد در جوابــم
كدام باغی است كه میوه ش كم نمیشه/ چرا شیر و عسل درهم نمیشه
قدِ رعــنای دلـــدار حــسینـی/ چــو سرو ناز اصلاً خم نمیشه
شــوم قربان امـر پاک یــزدان/ بَرم فرمان او هم از دل و جان
اگر پرسند او اهل كجا بود/ بــگو حاجی حسین خوّاج بلغان
“تبارك” خفتن و “یاسین” سحرگاه/ بخوان توبه، به حق عذر از خدا خواه
شود ضــامن حــسین بالِغانی/ محمّد در صف محشر، شفاخواه

شماری از بزرگان روستا مي گويند نام گذشته ی بلغان “بَلاغون” بوده است و بعضی نیز بر اين باورند كه بلغان در قديم “بالِغان” نام داشته است. شاعر در بیت پایانی اشاره ای به نام قدیم بلغان داشته و شايد هم به دليل وزن و آهنگ، بلغان را به صورت بالغان آورده است.

——-

ویراستار: مسعود دبیری

خواجه ابوطالب بلغانی

«خواجه ابوطالب بن محمّدحسین بن جعفر بلغانی» از شعرای معروف بلغان در دوره های افشاریه و زندیه است. پدر ایشان خواجه حاج محمّدحسین از ثروتمندان و خیّرین بلغان بوده که بخشی از ثروت خود را وقف امور خیریه نموده است. آب انبار حاج محمّدحسین در مجاورت مسجد حاجی ملّا به سرمایه ی ایشان ساخته شده و به یادگار مانده است؛ برکه ای که گنجایش حدود یک میلیون لیتر آب را دارد و از آن زمان تاکنون منبع مهمّ تأمین آب شرب بلغان بوده است.

خواجه ابوطالب برادری به نام « تراب » داشته و خواهرش نیز همسر خواجه عبدالصّمد بلغانی کدخدای بلغان بوده است. عبدالرّزّاق رزّاقی نیا بن محمّدکاظم بن عبدالرّزّاق بن محمّدکاظم بن تراب بن محمّدحسین بن جعفر بلغانی از بازماندگان این خاندان است.

اشعار خواجه ابوطالب در گذر زمان از بین رفته و تنها شعری که از وی باقی مانده در ستایش خداوند جهان آفرین و نعت حضرت رسول حبیب ربّ العالمین در ۴۷ بیت است که از این قرار است:

در ستایش خداوند جهان آفرین و نعت حضرت رسول حبیب رب العالمین
حمد خداوند جهان روز و شبم کار آمده / بر جمله جرم بندگان غفّار ستّار آمده
حیّ علیم است و قدیر، نه مثل، نه شبه و نظیر / وان آگه از ما فی الضّمیر دانای اسرار آمده
از صُنع خلّاق جهان، کشتی به دریا شد روان / ماه ارغوان گشته عیان، جاری به انهار آمده
لوح و قلم، کون و مکان، هفتم زمین، نه آسمان / با جمله اشیا اندر آن، از صُنع جبّار آمده
وحش و طیور، رمل و حَجَر، با فطر و افطار و شجر / در ذکر حیّ دادگر، جمله به گفتار آمده
در قعر دریا ماهیان، اندر سما روحانیان / با جمله اشیای جهان، دایم به اذکار آمده
بگشای چشم خود نگر، ارض و سما نه بحر و بر / یک چیز ناید در نظر، غافل ز دادار آمده
جز آدمی در شکر نوم، بگذشته بر او لیل و یوم / هرگز نکرده ذکر صوم، گشتن پدیدار آمده
رو در کلام حق ببین از فضل ربّ العالمین / جنّات عدن خالدین، در شأن ابرار آمده
هم دوزخ و نار و جحیم با جمله عذاب الیم / از قهر قهّارعظیم در شأن کفّار آمده
هرکس برای حق بتاخت نعمت به هرعالم بیافت / وان کس زحُکمش رخ بتافت در دو جهان خوار آمده
نمرود مردود ذلیل انداخت در آتش خلیل / آن آتش از صُنع خلیل ریحان گلزار آمده
فرعون چو برگشت از خدا، موسی فرستاد او عصا / نامد چو در راه خدا، غرقش به دریا آمده
اقوام لوط از گمرهی، کردند فساد و ابلهی / از هیبت و قهرالّلهی شهرش نگونسار آمده
با این همه عصیان ما، بهر رضای مصطفی / هنگام فضلش از عطا اشجار زخّار آمده
هر موی من گردد زبان، شکرش بگویم هر زمان / یه شمّه نتوانم از آن، گفتن که اظهار آمده
از بهر حمد آن حَمَد، گویم درود بی عدد / بر معدن جود و خرد، کش نام مختار آمده
آن شافع روز جزا فاضل ترین انبیا / کش در کتاب های خدا اوصاف بسیار آمده
تاج لَعَمرُک برسرش، خلعت لَولاک در برش / کلّ خلایق چاکرش سرخیل ابرار آمده
آن طوطی شکّرشکن چون لب گشادی بر سخن / شد محفل گل در چمن بر خیل بیزار آمده
از مُعجز فخر بشر، اشجار خشک آورد ثمر / انگشت او شق شد قمر، آهو به گفتار آمده
سلطان بحر مَن عَرَف، شاه سریر لو کَشَف / او گوهر است آدم صدف چون دُرّ شه وار آمده
شمس ضحا بُد فی السّماء غوث و ابد فی السقاء / بدرالیها فی الدُّجا، ملّاح انوار آمده
با آن همه جور و ستم کاو دید از آن قوم دژَم / از بهر الطاف و کَرَم رحمش به کفّار آمده
آن خسرو عالی همم، آن سرور صاحب کرم / ماه عرب شاه عجم، بر خلق سالار آمده
چون کرد آن عالی مُطاع دنیای فانی را وداع / شد روز روشن بی شعاع، مثل شب تار آمده
بعدش علیّ مرتضی اندر لقب شیر خدا / در جمله ی جنگ و غزا آن خیل سردار آمده
انت الکتاب المستبین من نصّ قرآن مبین / انت الولیّ المتّقین در شأن آن یار آمده
بُد زوج زهرای بتول، بودی بنی عمّ رسول / هم در فروع هم در اصول، مقبول غفّار آمده
این پیشوای إنس و جان، پشت و پناه مؤمنان / بس سر فکند از مشرکان تا غیر فرّار آمده
ای “هل انی” بنیان او، وی “قُل کفی” در شأن او / وی انّما در شأن او در نزد جبّار آمده
چون در غزا آن شمع دین آتش بزد بر مشرکین / از نزد ربّ العالمین مدحش به کرّار آمده
روز و شب و شام و سحر از فرّ حیّ دادگر / صلوات بر خیرالبشر بر آن اظهار آمده
تا عمر دارم جمله هی از حق درود پی به پی / بر مصطفی و آل وی بر صحبت اخیار آمده
طالب منم هر صبح و شام، گویم درودت والسّلام / صلوات بر “خیرالانام” تا خیر ستّار آمده

——-

ویراستار: مسعود دبیری

خواجه اشرف بلغاني

خواجه اشرف بلغاني

خواجه اشرف بن خواجه محمّد كريم بن خواجه محمّدشريف بلغاني حدود 300 سال پیش در بلغان مي زيست. وي رئيس قبيله ی خوّاج و كدخداي آن زمان بلغان بود. خواجه سواركاري بي باك بود و در دلاوري و تيراندازي گوي سبقت را از ديگران ربوده بود.

خواجه اشرف قلعه اي بزرگ به مساحت تقريبي 5000 متر داشته است. او از نعمت فرزند محروم بود. با این حال قلعه و محلّ زندگی وی پس از مرگش نیز پابرجا بود، تا این که گذر زمان و بلایای طبیعی، آن جا را به ویرانه ای تبدیل کرد و از آن جز تلّي خاك و يك يا دو اتاق كوچك چیز دیگری باقی نگذاشت.

قلعه ی خواجه که در بین مردم به ” کَلَتیِ خواجه اشرف” موسوم بود، بعدها به همّت فردي خيّر (سيّدعبدالله هاشمي) به دبيرستان پسرانه تبدیل شد.

——-

ویراستار: مسعود دبیری

شیخ زین الدّین علی انصاری

شیخ زین الدّین علی انصاری از فقها و علمای بلغان بوده که از تاریخ زندگی وی اطّلاعات چندانی در دست نیست. شیخ دارای فرزندان و نوادگان بسیاری بوده که هر کدام طلایه دار علم و فرهنگ اسلامی در مناطق مختلف بوده اند؛ فرهیختگانی چون: ملّا عبدالصّمد قاضی ، عبدالله خوش خط ، ملّا یوسف قاضی (بندرلنگه) و حاجی ملّا و… از نوادگان شیخ بوده اند که هر یک، عالم و اعلم در دین و اخلاق اسلامی بوده اند.

“محمّدشریف قطبا” مشهور به “خان بهادر” از نوادگان شیخ، حدود ۱۲۰ سال قبل از بلغان مهاجرت و به بنادر خلیج فارس سفر کرد، از آن جا به بحرین و سپس به تهران رفت. فرزندان و نوادگان وی هم اکنون در قید حیات می باشند.

ملّاعبدالله مشهور به “حاجی ملّا” آخرین نواده ی شیخ است که تا پایان عمر در بلغان زندگی کرد و در دهه ی چهل شمسی وفات یافت و در کنار مقبره ی جدّ بزرگوارش شیخ زین الدین علی در قبرستان بلغان مدفون شد. محبوبیّت حاجی ملّا در بین مردم بلغان به حدّی است که اگر امروزه نامی از علوم اسلامی برده شود، فوراً نام حاجی ملّا در ذهن تداعی می گردد.

لازم به ذکر است که ایشان عموی عالم جلیل القدر شهید شیخ محمّد ضیایی بود.

آری، شیخ زین الدّین علی انصاری دارای چنین فرزندان صالحی بوده است که نام وی و فرزندانش همیشه در خاطر و قلب مردم ماندگار است.

شجره نامه ی ذیل به همّت محمّدحسین صمدانی(رحمه الله) ترسیم گردیده است:

بروی عکس کلیک کنید

——–

ویراستار: مسعود دبیری