چوب معلم گُله! هر کی نخوره خُله!

چوب معلم گُله! هر کی نخوره خُله!

لاغر بود و قد بلند. چهره‌ای مهربان، استخوانی و تکیده‌ای داشت، بینی‌اش قلمی و زیبا بود که با هر بار دیدنش به یاد عین‌الدین شیخ عزیز می‌افتادم شاید در همین سن بود. آن روز هم برای خرید یک شال زیبا به همراه خانمش طبق معمول جهت خرید به فروشگاه آمده بودند. سالها بود که می‌آمد و خرید می‌کرد. بسیار متین و خوش بیان بود هیچ وقت چونه نمی‌زد ولی طی دو سال اخیر و مخصوصاً امسال خیلی با وسواس و دقت بیشتر انتخاب‌هایش را انجام می‌داد مبادا هزینه‌ی خریدش از پول جیبش بیشتر شود و جالب اینکه همیشه پول نقد به همراه داشت با اینکه امروزها هیچ‌کس پول نقد به همراه ندارد من احساس می‌کنم مسافرکشی می‌کند. خانمش در اتاق پرو مشغول تست کردن شال بود و مرد در گوشی‌اش تک چرخ می‌زد، که ناگهان یکی از مشتری‌های بسیار لاکچری، جوان، خوش تیپ ما دکتر موسوی متخصص گوارش وارد شد. دکتر موسوی قبل از خودش، بوی عطرش می‌آمد، که عطرش می‌گفت من آمده‌ام تو را ببینم بروم (فکر کنم گوگوش این آهنگ را خوانده باشد). دکتر وقتی چشمش به این مرد (که من با نام آقای صالحی می‌شناسمش)  افتاد، صدای بلند سلامی داد و دستانش را گرفت به نشانه احوالپرسی، دستانش را بوسید بعد هم پیشانی‌اش را بوسید و او را سخت در آغوش گرفت، هر دو مرد از دیدن همدیگر خیلی خوشحال بودند و خانمِ دکتر موسوی هم خودش پزشک زنان و زایمان هستند. احوالپرسی و چاق سلامتی بسیار محترمانه‌ای با جناب صالحی کردند و بهش گفت آقای دکتر شما را خیلی دوست دارند و از خوبی‌ها و وجدان کاری شما در خانه تعریف ها می‌کند. دکتر  رو کرد به من و همکارم که ایشان جناب صالحی دبیر دوران دبیرستان من بوده‌اند و اگر نحوه تدریس و برخورد خاص و محبت استادانه‌ی ایشان در حق من، (دانش آموز پولدار و پرمدعای مدرسه) نبود قطعاً جایگاه فعلی را نداشتم و من مدیون ایشان و امثال ایشانم، دکتر کلی از این آقای صالحی ما تعریف کرد و موقع رفتن دو میلیون تومان اضافه‌ تر از خریدش کارت کشید و طوری که استاد صالحی متوجه نشود در گوشم گفت هر چه ایشان خواست مهمان من است، ضمناً آقای صالحی یادم رفت بگم دبیر زیست شناسی مدارس بود و در کنارش زبان و ادبیات فارسی هم تدریس می‌کرد به خاطر دلش می‌گفت با شعر و ادبیات زندگی می‌کنم و با زیست شناسی امرار معاش. موقع خداحافظی مجدداً خاضعانه معلم خود را در آغوش گرفت که جناب صالحی به آقای دکتر موسوی گفت شما ماشاءالله مثل دوران دبیرستان خوشبو و عطرهای گران قیمت استفاده می‌کنید. خانم آقای دکتر کلی خندید و یک ادکلن از کیسه‌ی خریدِ  خود در آورد و به التماس به استاد صالحی هدیه داد و به ایشان گفت این ادکلن را از سیتی سنتر قشم، فروشگاه عطر بلغان (عطر چنل) خریده‌ایم ایشان وارد کننده مستقیم هستند و همیشه اجناس و ادکلن های اُرجینال خودمان را از ایشان می‌خریم ضمناً ادکلن‌های خوشبویی دارند با نام Martini-Herodoo  و Nicole Kidman و چند مارک دیگر که بوی خوب و ماندگاری دارد و قیمت‌هاش هم بسیار مناسب و صد نوع عطر و بو رایحه دارند و خانواده‌ای فرهنگی و بسیار صادق و کار درست هسند و با آرامش و بدون دغدغه‌ای از این فروشگاه خرید حضوری می‌کنیم یا اینترنتی سفارش می‌دهیم. استاد صالحی نتوانست در مقابل محبت‌های خانم دکتر مقاومت کند با کلی تعارف هدیه را با خوشحالی پذیرفت که اتفاقا به خانم دکتر که جای دخترش بود گفت نمی‌دونم کدوم خواننده بوده که گفته، هدیه را وانکرده پس فرستاد ولی من با دیده منت هدیه شما را قبول میکنم. خندیدند و خداحافظی کردند و رفتند. نمیدونم چرا خانم استاد موسوی از اتاق پرو بیرون نیامد حتی برای احوالپرسی که هنوز برام جای سوال هست. وقتی من و استاد صالحی تنها شدیم بهش گفتم خیلی خاطرت میخاد و احترامت میزاره و شاگردان درسخون و لاکچری داشتی؟ خندید و گفت بگذار خاطره این دکتر را برایت بگویم. سال سوم خدمت معلمی ام بود، سر کلاس داشتم برای دانش آموزان صحبت و نصیحتشان میکردم، که درس بخوانید و تلاش کنید تا برای خودتان کسی بشوید و آینده‌ای روشن داشته باشید و به جامعه خدمت کنید. بیکار و بی‌سواد و علاف نباشید که ناگهان این دانش آموز بلند شد و گفت درس بخوانیم که مثل تو بشویم؟ گفتم مگه من چِمه؟ گفت تو همیشه با موتورت که تِر تِر میکنه میایی مدرسه بعضی وقتها هم خرابه ما هُلش میدیم ولی بابای من با پرادو میاد دنبالم قیمت تایر ماشین بابام سه برابر قیمت موتور تو هست، ناگهان کلاس از خنده منفجر شد و خون جلو چشمم را گرفت با سیلی خوابوندم تو گوشش که برق از چشمش پرید، ولی فوراً از این حرکت ناگهانی و بی اراده‌ام شدیداً ناراحت شدم. ولی دیگر تیر از کمان رها شده بود کتک را زده بودم گفتم بابات چه کاره هست گفت فردا که اومد مدرسه میفهمی و از کلاس فرار کرد، فردا صبح دفتر مدرسه من را خواستند و دیدم همین دکتر با پدرش در دفتر نشسته‌اند رنگم پریده بود تاکنون به هیچ دانش آموزی کتک نزده بودم، گفتم خدایا خودت ختم به  خیر بگردان انتظار بد و بیراه داشتم ولی پدر آقای موسوی دستم را کفِ دستش به نشانه احوالپرسی، و گفت جوان خوش تیپ و بالا بلندی هستید چه انگشتان ظریفی دارید هنوز جای انگشتانت در صورت بچه‌م مونده. من خجالت زده بودم و بسیار جوانتر از پدر دانش آموز و هیچ نمی‌گفتم. که ادامه داد چوب معلم ار بُوَد زمزمه محبتی // جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را .. الحمدالله که چوب همراهت نبوده و گرنه پای طفل گریز پای ما را می‌شکستی و خودم هم بیش‌تر از دو کلاس سواد ندارم بخاطر فلک شدن و کتک خوردن از مدرسه فرار کردم و رفتم کارگری و بنایی ولی دعای خیر مادرم و لقمه حلال پدرم و تلاش خودم از من بعدها یک معمار خوب ساخت که آلان در این شهر یکی از ساختمان سازهای به نام و مشهور هستم. من که تاکنون سکوت کرده و از خجالت سرم پایین بود گفتم الحمدالله. آقای پیمانکار و ساختمان ساز از مدیر مدرسه اجازه خواست که به همراه من در حیاط مدرسه قدم بزنیم، و در معیت همدیگر به حیاط رفتیم. در صحبت‌هاش به من گفت بعد از ده سال که از ازدواجم گذشته بود با هزار نذر و نیاز و دکتر رفتن و دعای مادرم خداوند لطف کرده و این بچه را خدا بهمون داده و هیچ فرزندی جز این ندارم و وارث مال و منال و زندگی من و ادامه دهنده نسل من ایشان است و دیگه هم احتمالاً  بچه دار نشویم. من نیومدم توبیخت کنم و گله کنم، اومدم ازت تشکر کنم، باورم نمی‌شد که جدی می‌گوید شوخی می‌کند یا می‌خواهد مرا دست بیندازد؟ انتظار داشتم همان سیلی را جبران کند. بصورت ناگهانی یک سیلی به گوشم بخواباند ولی چنین نکرد. ادامه داد سالهاست تک پسر و تک فرزندم کتک نخورده بود و نازک‌تر از گل بهش نگفته بودیم مادرش او را لوس و نُنُر بار آورده و بهش میگه پادشاه خونه و نمی‌گذاره آب تو دلش تکون بخوره. من خیلی نگرانم مبادا آینده‌اش خراب شود معتاد شود و با دوستان ناباب آمد و رفت کند و کنترل و تربیتش از دستم خارج شود خیلی میل دارم درس بخواند و افتخار خاندان ما شود من ثروت دارم ولی سواد ندارم. ادامه داد من با جزئیات تمام قصه کلاس و کتک خوردنش را جویا شده‌ام و میدونم چی گذشته در کلاس شما. معذرت خواهی مرا بپذیرید بچگی کرده شما بزرگواری کن و نادیده بگیرید. هنوز باور نمی‌کردم خواب میبینم یا در بیداری هستم. بعداز کلی صحبت کردن یک پیشنهاد بهم داد که من یک پیکان دارم بهت میدم بلااستفاده هست شما خُرد خُرد بهم پولش را بده تا از شر موتور خلاص شوی. من که شرمنده بودم، فوراً و بدون درنگ پیشنهادش را قاطعانه رد کردم و قبول نکردم و خلاصه بگویم بعد از کلی صحبت، وقتی فهمید نامزدی کرده‌ام و خانمم هم معلم است بهم گفت یک پیشنهاد دیگه بهت میدم قبول نکنی بخاطر این سیلی که هنوز جاش مونده روی صورت بچه‌م اول میرم پزشک قانونی شکایت می‌کنم و دیه می‌گیرم دوم در آموزش و پروش دوستان زیادی دارم شکایتت می‌کنم میگم تبعیدت کنند که حالت جا بیاد. با خجالت گفتم بفرمایید هر چه شما دستور بدهید قبوله .گفت قبوله؟ گفتم‌ نشنیده قبوله. حرفش را چنین ادامه داد من یک ۲۸ واحدی دارم می‌سازم سه تا خونه دو خواب ۷۵ متری دارد و تو هم تازه نامزد کرده‌ای خانه نداری. من یک واحد خونه بهت میدم هر چه پول نقد داری جمع و جور کن بهم بده و بقیه‌ش هر وقت داشتی کم‌کم بهم بده هم تو صاحبخونه میشی و ضمناً باید آموزش بچه‌م در درس‌هاش بخصوص زیست برعهده بگیری، سرم گیج رفته بود دقیقاً هفته قبل بود که پدر خانمم با منت بهم گفته بود دخترم چشمش به قد و بالای تو افتاده و عاشقت شده و گرنه من دختر به مردی که خونه و زندگی نداشته باشه نمیدم هر چند معلم باشه. برو خدا را شکر کن که این دختر ته تُغاری را بهت دادم البته اصرار خودش بود تو هم خوب بلد بودی با چهار تا چرت و پرت که شما جوونک‌ها بهش میگین شعر و غزل مخ دختر منو بزنی. ناراحت شده بودم ولی چیزی نمی‌تونستم بگم چون هنوز دستم زیر سنگ آنها بود و در کل آدم سر به زیر و محجوبی بودم. و آلان شاید دعای خیری پشت سرم بود که چنین پیشنهاد خووووب و وسوسه‌انگیزی بهم شده بود. ناچاراً و البته با شوق و ذوق قبول کردم هر چه در خانه داشتم که قابل فروش بود فروختم و مقداری طلا که مادربزرگم به مادرم داده بود هم فروختم. بجز همون موتور تِر تِری .. من شده بودم معلم کلاس خصوصی زیست و ادبیات آقای موسوی. فردا در کلاس از بچه ها عذرخواهی کردم بخاطر اینکه ناگهانی از کوره در رفته بودم و یادم رفت بگم کلاس من ۳۸ دانش آموز داشت و معذرت خواهی‌ام با نصیحت به دانش آموزان ادامه یافت که در انتها، با صحبت های آتشین و احساسی‌ام نصف کلاس گریه می‌کردند. از اون روز به بعد جو کلاس من عوض شده بود تاکنون سابقه نداشت هیچ معلمی از دانش آموزان عذرخواهی کند و من چنین کرده بودم و صادقانه هم معذرت‌خواهی کرده بودم از آن تاریخ به بعد کلاس من شده بود زبانزد مدرسه و حتی مدارس دیگر، احترام دانش آموزان نسبت به من چند برابرشده بود. حرف‌ها و نصیحت‌ها و درس‌هایم شده بود زمزمه‌ی محبتی، که جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را.

واقعا چه سیلی پر برکتی بود ای کاش ما هم قدر سیلی‌های خداوند را می‌دانستیم خداوند تَلَنگر میزند سیلی میزند ولی بندگانش نمی‌خواهند بدانند. خداوند فرموده در قرآن مجید

آیه: ۱۵۵ وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ.

ولی متاسفانه برای خیلی از مابندگان رقص از برای کور و نوا از برای کر // گویند سوره یاسین بخوانده گوش خر. شده این تلنگرها و نوازش‌های سیلی گونه‌ی خداوندی.

می‌بینیم و عبرت نمی‌پذیریم و پند نمی‌گیریم.

الحمدالله به برکت آن سیلی ما هم بعد از کمتر از دو سال صاحب خانه شدیم هر چند پرداخت هزینه‌اش تا تسویه کامل به لطف پدر دانش آموز، ۵ سال طول کشید. رابطه ما با آن دانش آموز پولدار تک فرزند تبدیل شده بود به دو رفیق، رفیقی صمیمی، که تحت تاثیر همین رابطه دوستانه و کلاسهای خصوصی و صد البته حمایت‌های خانواده و تلاش بی وفقه‌ی خودش، این آقای موسوی ما در دانشگاه شیراز رشته پزشکی قبول شد که آلان هم متخصص گوارش هست و بسیار معروف و کاربلد. در طول صحبت‌های ما مشتری وارد مغازه شده بود و استاد صالحی نمی خواست  مزاحم کسب و کار من باشد گفت خیلی خلاصه ادامه‌ش را میگم و رفع زحمت می‌کنم و استاد صالحی گفت چندین بار پدر دکتر بهم پیشنهاد داد  از معلمی استعفاء بده یا باز خرید کن بیا در کنار خودم در ساخت و ساز ولی من به خاطر عشق و علاقه‌ام به معلمی قبول نکردم که آقای ساختمان‌ساز به من گفت چون خیلی جوان پاک و سالمی هستید دوست داشتم چنین نیروی در کنار خودم داشته باشم ولی در کنار من شاید تا پایان عمرت ۲۰ تا ۳۰ ساختمان خوب و لاکچری بسازی ولی اگر تا پایان دوران خدمت معلمی‌ت بتوانی ۲۰ تا ۳۰ تا دانش آموز  تربیت کنی و ازشون آدم بسازی که انسان باشند و انسانیت حالیشون بشه، مثلاً پزشکانی که انسان باشند و آدم باشند و مهندسانی که متخصص و متعهد باشند و وجدان کاری داشته باشند بهترین کار دنیا را انجام دادی و ارزش کارت بیش از ساختن ۲۰۰ ساختمان است که البته شاگردانت چنین ساختمانهایی خواهند ساخت. اجر اخروی شغل شما هزار برابر بیشتر از کار من و امثال من است به شرطی که واقعاً مثل انبیا کار کنید. من به آقای صالحی گفتم که دکتر دو میلیون کارت کشیده و خریدهای احتمالی شما را کامل حساب کرده است اول تعارف کرد و ولی بسیااار خوشحال شد بخصوص خانمش خوشحالتر شد. و اشک از چشمانش جاری شد و گفت پول مادی زیاد ندارم ولی امثال ایشان سرمایه‌های من در جامعه هستند. خانم استاد صالحی خیلی غر میزد این پا و ان پا می‌کرد که برویم زیر لب بهش می‌گفت حالا دوباره گوش مفت گیر آوردی رفتی روی منبر؟ که استاد صالحی خندید و گفت مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آوَرَد خانمِ استاد صالحی بعنوان گلایه و شکایت به من گفت از روزی که بازنشست شده، تو خونه همش سرش تو گوشیه اصلاً با من حرف نمی‌زنه منم خودم را با برنامه‌های آشپزی تلویزیون سرگرم می‌کنم رو به من کرد و به من گفت به شما که می‌رسه گل از گُلِش می‌شکفه و نطقش باز میشه اگه گرونتر هم بهش بدی جای دیگه نمی‌ره که آقای صالحی با شعری بهش جواب داد که،،،  چون نکند فهم سخن مستمع // قدرت طبع از متکلم مجو…

خانمش گفت دوران نامزدی و اوایل ازدواج که چیز دیگه می‌گفتی حالا چیز دیگه میگی؟ همکار و فروشنده‌ام که دید که من سرم گرم شده، و به مشتری‌ها اهمیت نمیدم با خنده‌ی ساختگی همیشگی‌اش که مشتری نمیتواند بفهمد این خنده‌ها ساختگی است یا واقعی. و البته بسیار تاثیر مثبتی در فروش جنس به مشتری دارد. خنده‌های این همکار من خیلی ساختگی است حتی ساختگی‌تر از خنده‌های بی‌نمک رامبد جوان. که خنده‌هایش مرا به یاد تلمبه بِلَکستون سر چاه ملا حسینی می‌اندازد. راستی یک چیز یادم رفت بگم که خانم استاد صالحی خیلی تلاش کرده بود که از معلم قصه ما مرد و شوهری به قول بعضی ها زن ذلیل بسازد و ظاهراً موفق نشده بود و فقط توانسته بود کاری کند که هر چه خودش میگوید شوهرش فقط در جواب بگوید چشم عزیزم. خانم آقای صالحی از این که نتوانسته بود خیلی زیاد شوهرش را مطیع سازد ناراضی بود میگفت اوایل زندگی برام شعر میخواند و میگفت من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم // چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم (این شعر منسوب به حضرت خمینی است)… خانم صالحی جای مادر ما باشد چشمانی درشت و خالی زیبا بر بالای لب داشت. من انگاری خیلی روده درازی کردم قرار بود درباره متن این پُست اینستاگرامی چیزی بنویسم و سوالاتی مطرح کنم. چقدر جالب است و باعث خوشحالی است که روستای بلغان شریف با این جمعیت کم تعداد معلم و اساتید دانشگاه بسیار زیاد دارد تعدادی که می‌شود به آن افتخار کرد و مباهات ورزید. یا اصلاً خودمونی بگم فیس کرد کلاس گذاشت به این آمار قابل توجه و بسیار ارزشمند. حالا چند سوال میخوام مطرح کنم:

سوال اول. تقریباً تعداد معلمین و دبیران و اساتید روستای بلغان به تعداد شهدای کربلا و یاران حضرت حسین علیه السلام است و نهضت حسینی بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز زنده است و تاثیر گذار. آیا این معلمین توانسته‌اند به اندازه یک هفتادم نهضت حسین برجامعه بلغان و زادگاهشان تاثیر بگذارند؟ اگر جواب خیر است چرا؟؟

سوال دوم. آیا مردم روستا قدر دبیران و فرهنگیان خوب خود را میدانیم و دانسته ایم؟ و برای حفظ حرمت آنها چه کرده‌ایم اگر کاری نکرده‌ایم چه باید بکنیم تا اندکی از زحمات آنها جبران شود که قطعاً سودش به جامعه بلغان برمیگردد.

سوال سوم. چرا محبوبترین معلمین روستا از غیر بومی ها بوده اند؟ آیا بوده اند؟ من میگم دلایل مختلف داره از جمله با توجه به مهمان نوازی مردم بلغان که به غریب پرستی شاید تعبیر شود معلمین غیر بومی را بیشتر مورد محبت و نوازش قرار می‌دهند و معمولاً قدیم‌ها مرغ همسایه غاز بوده ولی جدیداً مرغ همسایه بوقلمون است و علف دم خونه میگن سَهارِ و معلمان وقتی وارد بلغان می‌شوند تازه شروع می‌کنند به ساختن شخصیت از خودشان بدون در نظر گرفتن پیشینه آنها که پدرشان کشاورز است و دامدار یا کارگر یا اصلاً معتاد و بدنام و بیکاره؟ فقط خودشان هستند و نامشان… ولی معلم بلغانی ما از تمام زوایای زندگیش خبر داریم که پدرش کی بوده و چه کاره بوده و معمولاً هر چه فرد ناشناخته‌تر باشد محبوب‌تر می‌شود. ضمناً شغل دوم معلم‌ها بخاطر هزینه زندگی ناچاراً به شغل دوم رو می‌آورند بی تاثیر در ابهت و محبوبیت آنها نخواهد بود. وای به روزی که معلمت راننده اسنپ و تاکسی باشد میتواند الگو و قهرمانِ دانش آموزش باشد؟

خیلی نوشته ام طولانی شد و سخن کوتاه کنم و حالا از مدیر این پیچ میخواهم خودش در این مورد پیشنهاداتی بدهد

فراخوان مسابقه عکاسی نوروز ۱۳۹۹

گروه عکاسان بلغان با هدف ایجاد نشاط و پویایی و برپایی بستری مناسب به منظور بوجود آمدن فضای رقابت سالم و شناسایی عکاسان جوان و با استعداد تصمیم به برگزاری اولین مسابقه عکاسی در نوروز ۱۳۹۹ را دارد

مقررات و نحوه ارسال آثار:

  • موضوع عکس‌ها آزاد است
  • شرکت در مسابقه برای دانش آموزان مقاطع راهنمایی و دبیرستان از روستای بلغان و روستاهای همجوار آزاد میباشد
  • هر عکاس می تواند با تحویل حداکثر ۳ قطعه عکس در مسابقه شرکت نماید
  • عکسهای ارسالی در این مسابقه می بایست توسط خود شخص تهیه شده باشد
  • شرکت‌کنندگان می‌توانند آثارشان را با دوربین های حرفه ای، و یا گوشی های هوشمند گرفته باشند
  • ثبت نام اولیه و ارسال آثار فقط از طریق ایمیل  (E-mail) و یا سایت بلغان امکان‌پذیر می باشد
  • حجم هر فایل ارسالی می بایست حداقل ۱ و حداکثر ۶ مگابایت و فایل آثار می بایست طول ۴۰*۶۰ سانتیمتر و با فرمتJPG  و کیفیت dpi300 باشد
  • اطلاعات مورد نیاز ثبت نام: نام و نام خانوادگی، نام پدر، تاریخ تولد، مقطع تحصیلی، نام مدرسه، روستای محل اقامت، شماره تماس ضروری است شرکت کنندگان به همراه عکس های ارسالی، مشخصات صاحب ارسال کنند
  • پس از داوری آثار و در صورت راهیابی اثر به بخش مسابقه، فایل عکس در ابعاد بزرگ و اصلی جهت ارائه چاپ عکس مطالبه می‌شود و بدیهی است عدم تحویل فایل بزرگ در مهلت مقرر منجر به حذف عکس از فهرست مسابقه خواهد شد
  • عکس‌های ارسالی نباید دارای امضا، قاب، حاشیه،لوگو یا هرگونه مارک یا نشانه دیگری باشند
  • عکس‌هایی با محتوای نامناسب، توهین‌آمیز از جمله نمایش برهنگی، خشونت یا هر محتوای مشابه مورد قبول نخواهد بود
  • از نظر برگزار کننده، ارسال کننده عکس مالک اثر شناخته میشود و هرگونه مسئولیت و پاسخگویی به پیامدهای حقوقی ناشی از آن با ارسال کننده اثر خواهد بود
  • شرکت در مسابقه به معنای پذیرش شرایط مسابقه بوده و برگزارکننده مجاز به استــفاده از تـمام یا بخشی از عکس ها در جهت امورآموزشی، نــمایشگاهی، تبلیغاتی و انتشاراتی است
  • به همراه جوایز مسابقه به نفرات برتر و منتخب راه یافته به مسابقه گواهی شرکت در مسابقه اعطا خواهد شد
  • آخرین مهلت تحویل آثار تا تاریخ ۱۰ اسفنده ماه ۱۳۹۸ خواهد بود

جوایز بخش داوران

  • نفر اول: لوح تقدیر و مبلغ ۱،۰۰۰،۰۰۰ ریال
  • نفر دوم: لوح تقدیر و مبلغ ۷۵۰،۰۰۰ ریال
  • نفر سوم: لوح تقدیر و مبلغ ۵۰۰،۰۰۰ ریال

جوایز بخش مردمی

  • نفر اول: لوح تقدیر و مبلغ ۱،۰۰۰،۰۰۰ ریال
  • نفر دوم: لوح تقدیر و مبلغ ۷۵۰،۰۰۰ ریال
  • نفر سوم: لوح تقدیر و مبلغ ۵۰۰،۰۰۰ ریال

جوایز بخش مجازی

  • نفر اول: لوح تقدیر و مبلغ ۵۰۰،۰۰۰ ریال

راه‌های ارتباطی و تماس

شماره تماس: ثمود احراری  ۰۹۱۷۵۸۱۱۴۳۱
وب سایت: http://bolghan.com
فرم ثبت نام: http://bolghan.com/akasi
ایمیل: aks@bolghan.com
اینستاگرام: http://instagram.com/bolghan

فراخوان نمایشگاه گروهی عکاسان بلغان (نوروز ۹۹)

گروه عکاسان بلغان در راستای شناسایی استعدادهای عکاسی در زمینه‌های مختلف، حمایت و هدایت عکاسان جوان و کم تجربه، آموزش و ایجاد بستری مناسب برای عرضه و انتشار عکس، کمک به عکاسان جوان برای ورود به دنیای حرفه‌ای و اهدافی از این دست، سومین دوره نمایشگاه گروهی عکس در حمایت از افراد معلول و کم‌توان را برگزار می‌کند. این نمایشگاه قصد دارد با قرار دادن آثار ارزشمند عکاسان با تجربه در کنار آثار عکاسان جوان و با استعداد، فضای متفاوتی ایجاد کرده و زمینه‌ساز شکوفایی استعدادهای عکاسی شود.

مقررات و نحوه ارسال آثار:

  • شرکت در نمایشگاه برای همه‌ عکاسان و علاقه‌مندان از روستای بلغان و حومه آزاد بوده و محدودیت سنی ندارد.
  • عکس‌هایی که با گوشی موبایل ثبت شده باشند نیز در این نمایشگاه به نمایش گذاشته می‌شود، فقط کافی‌ست که با کیفیت باشند.
  • هر عکاس می‌تواند با تحویل حداکثر ۵ قطعه عکس در فراخوان شرکت نماید. تصمیم‌گیری نهایی در مورد اینکه هر شرکت‌کننده با چند اثر در نمایشگاه حضور داشته باشد بر عهده برگزارکننده و هیئت داوران است.
  • عکس‌های ارسالی می‌بایست مطابق قوانین ایران بوده و شرایط نمایش در ایران را دارا باشند (از جمله از نظر حجاب). امکان نمایش عکس‌هایی با موضوع سیاسی وجود ندارد.
  • ارسال آثار و شرکت کردن در فراخوان به منزله‌‌ی حضور قطعی در نمایشگاه نیست و فقط عکس‌‌هایی برای نمایشگاه انتخاب خواهند شد که به تایید هئیت داوران رسیده باشد.
  • تغییرات و اصلاحات نرم افزاری تنها در حد اصلاح رنگ، تنظیم کنتراست، اصلاح نور و تقویت شارپنس مجاز است. یعنی تغییرات نبایستی به سندیت تصاویر لطمه‌ای وارد کند. تشخیص این موضوع نیز با هیئت داوران است.
  • فرمت عکس‌های ارسالی فقط (Jpeg) در اندازه ضلع بزرگ حداقل ۱۲۸۰ پیکسل و حداکثر حجم فایل نیز یک مگابایت (۱MB) باشد. در صورت پذیرش و تماس، شرکت کننده می‌بایست فایل اصلی اثر را به ایمیل دبیرخانه نمایشگاه ارسال کند.
  • نکته مهم: شرکت کنندگان باید به همراه عکس‌های ارسالی، مشخصات صاحب اثر (نام و نام خانوادگی، تاریخ تولد، شماره تماس، آی دی اینستاگرام شخصی، ایمیل) و مشخصات هر اثر (عنوان، زمان و مکان عکس برداری) را به همراه یک قطعه عکس از چهره خودشان به آدرس ایمیل دبیرخانه نمایشگاه ارسال کنند و یا در فرم ثبت نام کنند.
  • عکس‌های ارسالی، نباید دارای امضای عکاس، تاریخ و یا هرگونه نشانه‌های تصویری (پاسپارتو، قاب، واتر‌مارک و لوگو ) باشد.
  • از نظر برگزار کننده، ارسال آثار توسط عکاس به منزله قبول مالکیت و اصالت آن تلقی می‌شود و هیچگونه مسئولیتی بر عهده برگزار کننده نخواهد بود و پاسخگویی به پیامدهای حقوقی ناشی از آن با ارسال کننده اثر است.
  • ارسال آثار به معنای پذیرش تمامی مقررات این نمایشگاه است. تصمیم گیری در مورد مسائل پیش‌بینی نشده با برگزارکننده است.
  • اگر عکس‌ھا ارسالی در بردارنده تصویر شخص و یا اشخاص ثالثی باشند، عکاس باید از آن‌ھا اجازه بگیرد.
  • عکس‌ھای ارسالی به مسابقه نباید حاوی مضامین توھین آمیز، جنسی، نژادپرستانه و غیرقانونی و یا بر خلاف معیارھای اخلاقی باشند.
  • عکاس متعهد می‌شود در صورت درخواست دبیرخانه، فایل اصلی و سایز بزرگ عکس را فورا ارسال نماید. در غیر اینصورت عکس مورد نظر از نمایشگاه کنار گذاشته خواهد شد‌.
  • برگزار کننده مجاز به استفاده از عکس‌های پذیرفته شده در رسانه‌ها، فضای مجازی و سایر موارد مرتبط با جشنواره با ذکر نام عکاس و رعایت حقوق معنوی صاحب اثر برای خود محفوظ می‌دارد.
  • تمام آثاری که در نمایشگاه به نمایش گذاشته می‌شوند، در صفحه اینستاگرام بلغان اشتراک گذاری می‌شود.
  • هزینه چاپ و قاب عکس راه یافته به نمایشگاه با شرکت کننده است.
  • چاپ و قاب عکس‌ها برای یک دست شدن کارها با برگزار کنندگان است.
  • عکس‌های ارسالی بایستی به لحاظ کیفیت و وضوح تصویر، قابلیت چاپ در ابعاد ۷۰ * ۵۰ و ۳۰ * ۴۰ سانتی‌متر در بخش عکاسی حرفه‌ای و در بخش عکاسی با تلفن همراه در ابعاد ۲۰ * ۳۰ را دارا باشند.
  • در این نمایشگاه فروش و قیمت‌ گذاری تمام آثار توسط دبیر اجرایی انجام خواهد شد، از فروش هر اثر بعد از کسر هزینه‌ها، ۱۰۰% آن جهت امور خیریه هزینه می‌شود.
  • به آثاری که پس از مهلت مقرر به دبیرخانه رسیده باشند ترتیب اثر داده نخواهد شد.

گاه شمار نمایشگاه:

  • آخرین مهلت ثبت نام: ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۸
  • آخرین مهلت ارسال آثار: ۱۰ اسفندماه ۱۳۹۸
  • ارزیابی و انتخاب آثار: ۱۳ اسفندماه ۱۳۹۸
  • تاریخ نمایشگاه: ۵-۶ فروردین ماه ۱۳۹۹ 
  • مکان: دبستان سیدقطب بلغان، روبروی بانک صادرات
  • هیأت داوران: خانم مرجان ذاکری قشمی؛ آقایان عبدالقادر دریانور‌د٬ سعید هوشمند و ثمود احراری
  • ایمیل دبیرخانه: aks@bolghan.com
  • فرم ثبت نام: http://bolghan.com/aks
  • جهت اطلاعات بیشتر می‌توانید با شماره‌های ثمود احراری ۰۹۱۷۵۸۱۱۴۳۱ / سعید هوشمند ۰۹۱۷۷۶۳۱۳۰۷ تماس حاصل نمایید. 

 

انتخابات هیئت امنای صندوق خیریه بلغان

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
بنابر خواست و اراده باریتعالی و برای تجلی صفات رب العالمین موجوداتی آفریده شدند که نماینده و آیاتی از قدرت و عضمت الهی باشند. انسان را بعنوان اشرف مخلوقات قرارداده تا به واسطه ی اختیار و هوش خود سرشت و نهاد خود را چنان آماده نماید تاشایسته این مقام و منزلت باشد و آن امر را بخوبی به پایان برساند.
به فرمایش رسول خدا (ص) “توفیق و رستگاری انسان از بطن جامعه آغاز خواهد شد.”
همانطوریکه گفته اند یدالله مع الجامعه (دست خدا با جماعت است) زیرا انسان خارج از جماعت و به تنهایی قادر به ادامه حیات چنانکه باید و شاید نخواهد بود و نمی تواند به فلاح و رستگاری کامل برسد بلکه باید از جوشش و خروش از میان جماعت ظاهر گردد و به طغیان درآید، آدمی در میان امواج پرتلاطم جماعت به سوی کمال دست یابد و زمانی این توفیق بدست می آید که درون جامعه ذوب شود و خود را همسنگ دیگران نماید.
عدل خداوند حکم میکند که هر کس سزای اعمال خود را ببیند و زمانی فرارسد که ستمکاران از روی زمین پاک شده و نابود می گردند و زمین محفل صفا و صمیمیت خواهد شد، آن زمان پشیمانی سودی ندارد، تا دیر نشده باید به خود آییم و تا می توانیم به دیگران نیکی و احسان روا داریم پس بیایید دستها را در دست هم گذاشته و نیکی روا داریم که خوبی و نیکوکاری برفها و یخهای ناامیدی و یاس را ذوب ساخته و چشمه های مهر و محبت را جاری و ساری می سازد. ان شاءالله.

خَيْرُ مَا يُخَلِّفُ الرَّجُلُ بَعْدَهُ ثَلاثٌ , وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَهُ , وَصَدَقَةٌ تَجْرِي يَبْلُغُهُ أَجْرُهَا وَعِلْمٌ يُعْمَلُ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ
بهترین چیزی که انسان بعد از خودش برجای می گذارد سه چیز است: فرزند خلفی که برایش طلب آمرزش کند، و روش نیکی که در آن از او پیروی شکد، و صدقه ای که بعد از او جریان و استمرار داشته باشد. (صدقه جاریه)

ضمن عرض تشکر و قدردانی از عزیزانی که در دوره های گذشته قبول زحمت نمودند و در جهت پیشرفت هر چه بهتر این امر صمیمانه تلاش کردند اعضای جدید را به شما معرفی میکنیم:

معرفی اعضای هئیت مدیره صندوق خیریه دور قبل و کنونی:

عنوان سمت دوره قبل دوره کنونی
رئیس آقای غلامرضا احراری آقای امیر احراری نوروزعلی
نائب رئیس آقای محمدتقی هوشمند آقای محمدتقی هوشمند
منشی خانم شبنم احراری خانم فریبا خوشخو
حسابدار خانم سکینه احراری آقای عبدالوهاب زینل پور
بازرسین آقای اسحاق محمدی، خانم مرضیه احراری آقایان غلامرضا احراری و شیخ محمد دبیری
اعضا آقایان شیخ محمد دبیری، بهمن آتشبار، زینل احراری آقایان سعید دبیری، محمدرفیع احراری و حامد حسینی

ضمن عرض تشکر از حامیان صندوق خیریه که طی دو ماه اخیر ما را در این امر خدا پسندانه یاری نموده اند باشد که خداوند همه ما را بسوی این امر هدایت فرماید.

با سپاس فراوان از:

برادران حسن پور، برادران هوشمند و آقای طاها ابراهیمی

 

جزاکم الله الخیر
هئیت امنای صندوق خیریه

هفتمین دوره مسابقات رمضانی بلغان

مجتمع دینی – فرهنگی بلغان، در نظر دارد هفتمین دوره مسابقات علمی-فرهنگی را به مناسبت ماه مبارک رمضان برگزار نماید. کسانی که علاقمند به شرکت در این مسابقه می باشند، لازم است تا تاریخ 4/4/1393 اسامی خود را در قالب گروه های 3 یا 4 نفره به ویستا رایانه تحویل داده و جهت خرید کتاب اقدام کنند.

 

قوانین:

  1. مسابقات در دو رده سنی برگزار خواهد شد:
    الف) کسانی که کلاس اول دبیرستان را گذرانده یا بالاتر از 15 سال داشته باشند.
    ب) کسانی که کلاس پنجم ابتدایی تا پایان کلاس سوم راهنمایی را گذرانده باشند. (رده سنی 12 تا 15سال)
  2. مسابقات در 3 مرحله برگزار می شود.
  3. امتیازات هر مرحله با مراحل بعد جمع می شود.
  4. سوالات به صورت چهار گزینه ای است.
  5. پاسخ اشتباه نمره منفی دارد. (هر سه اشتباه یک نمره منفی)
  6. استفاده از کتاب، جزوه، تلفن همراه، لپ تاپ و …. غیرمجاز است
  7. اعضای هر گروه تا آخرین مرحله ثابت خواهد بود.
  8. حداقل تعداد اعضای گروه 3 نفر است.

تذکر مهم: جهت جلوگیری از تمرکز قدرت علمی و افزایش رقابت، از اعضای چهار گروه برگزیده سال قبل، تنها دو نفر از اعضای هر گروه می توانند در گروه جدیدشان (امسال) حاضر باشند و دو نفر دیگر می توانند گروه سه یا چهار نفره جدیدی تشکیل دهند.

جوایز:

رده سنی بالاتر از 15 سال

رده سنی 11 تا 15 سال

گروه اول

270،000 تومان

گروه اول

60،000 تومان

گروه دوم

240،000 تومان

گروه دوم

50،000 تومان

گروه سوم

200،000 تومان

گروه سوم

40،000 تومان

گروه چهارم

160،000 تومان

 

زمان و موارد امتحان:

الف) رده سنی بالاتر از 15 سال:

  1.  30% سوالات از تفسیر نور، 30% از کتاب انقلاب فرانسه و 40% از کتاب صدای سخن عشق خواهد بود.
  2. تعداد سوالات مرحله اول و دوم 100 سوال و مرحله سوم 80 سوال است.
  3. زمان پاسخگویی به سوالات در مرحله اول و دوم 60 دقیقه و مرحله سوم 50 دقیقه است.

مرحله اول

مرحله دوم

مرحله سوم

پنجشنبه 12 تیر، ساعت 22:45

پنجشنبه 19 تیر، ساعت 22:45

پنجشنبه 26 تیر، ساعت 22:45

انقلاب فرانسه: از ابتدا تا پایان بخش 4
صدای سخن عشق: 20 غزل برگزیده 1
تفسیر نور: آیات 1-37 سوره زمر

انقلاب فرانسه: از بخش 5 تا پایان کتاب
صدای سخن عشق: 20 غزل برگزیده 1
تفسیر نور: آیات 38-75 سوره زمر

انقلاب فرانسه: کل کتاب
صدای سخن عشق: 40 غزل مراحل قبل 1 + از آغاز کتاب تا صفحه 71
تفسیر نور: کل سوره زمر

ملاحضات: 1-20 غزل برگزیده هر مرحله به کتاب پیوست شده است.

ب) رده سنی 11 تا 15 سال

  1. 20% سوالات از ترجمه سوره لقمان، 30% از کتاب مختصری درباره عقاید اهل سنت و جماعت و 50% از کتاب 600 پرسش و پاسخ خواهد بود.
  2. تعداد سوالات مرحله اول و دوم 50 سوال و مرحله سوم 40 سوال است.
  3. زمان پاسخگویی به سوالات در مرحله اول و دوم 60 دقیقه و مرحله سوم 50 دقیقه است.

مرحله اول

مرحله دوم

مرحله سوم

چهارشنبه 11 تیر، ساعت 22:45

چهارشنبه 18 تیر، 22:45

چهارشنبه 25 تیر، ساعت 22:45

600 پرسش و پاسخ: فصل طب و جسم انسان
مختصری درباره عقاید اهل سنت: از ابتدا تا صفحه 21
ترجمه سوره لقمان: آیات 1-19

600 پرسش و پاسخ: فصل دانش و تکنولوژی
مختصری درباره عقاید اهل سنت: از صفحه 22 تا پایان کتاب
ترجمه سوره لقمان: آیات 20-34

600 پرسش و پاسخ: دو فصل مراحل قبل
مختصری درباره عقاید اهل سنت: کل کتاب
ترجمه سوره لقمان: کل سوره

ملاحظات: 1. بخش هایی از کتاب 600 پرسش و پاسخ به علت استفاده از اصطلاحات علمی و پیچیده حذف شده، حذفیات به کتاب پیوست شده است.

 ———

نویسنده: ابراهیم دبیری

فکر نان باش که خربزه آب است!

روستا داره بزرگ تر میشه. پول بیشتری داره سرازیر میشه. معیشت داره تغییر می کنه. طبق برخی تئوری های دینی و “غیردینی” معیشت که تغییر کنه فرهنگ هم تغییر می کنه. فرهنگ می تونه مسائل دینی باشه. می تونه ارتباطات بین افراد ده باشه. می تونه مسایل روانشناسانه مردم باشه. که هر سه اینها رو هم تاثیر می ذارن.

کار که به کاردان سپرده نشه کار خراب میشه. پولم بدیم بچه میره همشو خرج هله هوله می کنه. هم پول خرج میشه هم بچه سود چندانی نمی بینه. ضرر هم می کنه. اگه ملت ما از لحاظ فکری بچه بمونن وقتی امکانات گیرشون بیاد کار رو خراب می کنن. هر چند بچه هم فکر می کنه به چه پفک خوشمزه ای ولی پفک به کار سلامتش نمیاد. “بلوار” و “مسجد” و “مدرسه” و “همایش” و… هم خوبه اما نه برای بچه. باید ملت رو هم از نظر فکری رشد بدیم.

چون کمی از یک سری مسایل ده مطلع شدم فهمیدم چندان “شریف” هم نیستیم. شماها بهتر از من می دونید که منطق حاکم بر ارتباطات انسانی ده چقدر کودکانس. بی اعتمادی، فریب، خودخواهی برخی افراد برای بدست آوردن املاک و امتیازات بیشتر و کلا شهر هرت گونه بودن برخی مسایل ده نشون میده که ملت پفک و چیپس رو بیشتر از آب خربزه ای که دارای خاصیت بیشتریه ترجیح میدن.

باید یه جوری ارزش های ملت کمی تغییر کنه. وگرنه کودک هر چی بهش امکانات بدی بیشتر که می خواد هیچی املاک دیگرانم می خواد مال خودش کنه. حرف زیاده. از پدربزرگم درباره لقب “شریف” پرسیدم. مختصرا گفت به خاطر تعداد باسوادها این اسم گذاشته شده. متجه شدم که این “ناشریفی” ما از کجا اومده. ما صرفا باسواد زیاد داشتیم!
5% مردم ده طبق آمار ارائه شده در همین صفحه باسوادن.* ملت فکری کنید. نظر بدید. چه کارهای فرهنگی “اثرگذار”(دوبار خوانده شود) میشه کرد. از کسی نترسید.شما 399 نفر عضو این گروه خود را اهل روستای بلغان شریف!! می دانید.

*. چون این درصد هنوز جوانند و نیروی مادی و احتمالا معنوی دراختیار ندارند، نمی تونیم بر اونها خرده بگیریم. اما من با شرایط فعلی چندان به روستایی خردمند و “شریف”، در آینده امید ندارم.

————-

نویسنده ابراهیم دبیری (در گروه فیس بوک بلغان)