خاطرات

قبلا وبلاگ بلغان رادیده بودم اما پس ازمدتی دیدم زیاد به روز نمی شه دیگه کمترسر می زدم تا این که یکی ازدوستان پیام داد که بیوگرافیت رو وبلاگه ،مشاهده کردم وهمین بهانه ای شد تا کامنتی بگذارم وامکان برقراری تماس با مدیروبلاگ فراهم شود.ایشان درموردموضوعات وبلاگ اعلام داشتندبیشتربه موضوعات اجتماعی ومرتبط بابلغان علاقه مند.گفتم گرچه بانزدیکان وهمشهریان درارتباط هستم اما زیاددرجریان جزئیات امور نیستم ونوشتن مطلب اجتماعی بدون اطلاع ازجزئیات خطاست.تصمصم گرفتم به ذکر خاطره ای ازدوران کودکی دربلغان وتفاوت شرایط آن دوران با حالا یاداورشوم.درحقیقت تفاوت دوران فرزندی وپدری:
اوایل دهه 50بودوهنوزدوران ابتدایی ما به پایان نرسیده بود وآن زمان مثل الان نبود که دانش آموزان ازامکانات تحصیلی ورفاهی کافی برخوردارباشندتا پایان دوران تحصیلی با سرویس به کلاس بروند و……بلکه ما علاوه براین که درسرما وگرما پیاده به مدرسه می رفتیم درتمامی اموربه خانواده کمک می کردیم وازامکانات  اولیه مانند داشتن ساعت محروم بودیم.

درمورد ساعت گفتم یادم میادکلاس چهارم ابتدایی بودیم برای یکی ازهمکلاسی ها ازکویت ساعت آورده بودند.وقتی به مدرسه اومد تند تند دستش حرکت می داد دیدانگار کسی توجه نمی کنداومد پیش من گفت دیشب خوابیده بودم نصف شب ازخواب بیدارشدم دیدم تو رختخواب روشنه هرچی فکر کردم علتش چیه نفهمیدم تا این که یادم اومد ساعت برام آوردن.منظور این بود به طریقی به من بفهماند که ساعت براش آوردن وساعت دارشده.

خدایش پدرم زحمات زیادی برای خانواده وبچه ها می کشد مصداق بارزش اینه درزمانی که  خیلی ازخونواده ها بچه ها را برای کاربه خارج ازکشور می فرستادن ایشان به همه فرزندان اجازه ادامه تحصیل داداماازپدرترس داشتیم.یادم میاد ساعت که نداشتم هیچ می ترسیدم حتی ازپدربپرسم ساعت چنده تا به موقع به مدرسه برم.یک روز صبح کنارچاله نشسته بودیم صبحانه می خوردیم پدرهم طوری نشسته بود که دستش دور زانووصفحه ساعتش رو به زمین بوداسترس دیر رسیدن به مدرسه داشتم.ترس پرسیدن ساعت هم داشتم.

جرات پرسیدن ساعت نداشتم وناچارا دل به دریا زدم وسرم بردم پایین دست بابا تا ساعت را نگاه کنم،پایین بردن سر همانا ودعوای پدر همان که چرا این جوری نگاه می کنی ؟ازترس دعوای بابا نزدیک بور با سر برم تو چاله،خودم جمع وجور کردم گفتم می خوام ببینم ساعت چنده؟

کافیه بچه ها  با شنیدن این خاطرات شرایط آن دوران را با حالا مقایسه کنن.درسته وضعیت  آن دوران تا حالاتفاوت کرده ولی نه تنها ازداشتن ساعت محروم باشی بلکه نتونی بپرسی ساعت چنده.درسمون همیشه خوب بود

ولی حالا چی بچه ها هیچ کاری به جز درس خوندن ندارن همه امکانات هم فراهمه.مدارس غیر انتفاعی ومعلم خصوصی بعدش به زور درسا پاس می شه.

ابراهیم احمدی

ابراهیم احمدی

ابراهيم احمدي فرزند محمد در سال 1342 در بلغان متولد شد. تحصيلات دوران ابتدايي و راهنمايي را در اين روستا به پايان رساند. دوران دبيرستان  را از سال 1356 در دبيرستان رازي شيراز آغاز كرد و در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم تجربي با معدل 19/17 گرديد اما درآن سال به علت عدم برگزاري كنكور و تعطيلي دانشگاهها و موسسات آموزشي موفق به ورود دانشگاه نشد. در سال1361 در امتحان دوره بهياري شركت كرد و توانست به عنوان يكي از دو سهميه لارستان دوره يكساله بهياري را با موفقيت پشت سر گذاشته و در سال 1362 در بيمارستان امداد اوز استخدام و مشغول به خدمت شد.

وي 6 ماه پس از آغاز به كار در بيمارستان اوز به عنوان مسئول بخش (داخلي -اطفال) انتخاب شد و همزمان به عنوان مربي امداد هلال احمر اوز فعاليت ميكرد. در سال 1365 در كنكور سراسري دانشگاهها شركت نمود و در رشته پرستاري دانشگاه علوم پزشكي شيراز پذيرفته شد و با اخذ ماموريت كار و درس را تواما ادامه داد.

ابراهيم احمدي در سال1368 با خانم نسرين بدري فرزند محمود ازدواج نمود كه حاصل اين ازدوج يك فرزند دختر به نام آذين (متولد1369) و يك پسر به نام محمد متولد 1375 است.

وي در سال 1371 در مقطع كارشناسي پرستاري از دانشگاه علوم پزشكي شيراز فارغ التحصيل گرديد و فعاليت تمام وقت خود را در بيمارستان اوز از سال 1369 به بيمارستان منقل شده و با نام بيمارستان اميدوار اوز فعاليت مي كرد ادامه داد. از سال 1372 با ارتقاي شغلي و تغيير عنوان به عنوان رئيس خدمات پرستاري منصوب گرديد و توانست دراين سمت منشاء خدماتي شده به نحوه ي كه با مشاركت همكاران و مسولين وقت، جايگاه حرفه پرستاري در بيمارستان اوز ،شهرستان و سطح استان در سطح قابل قبولي مطرح و حفظ گرديده است.

از سال 1378 با مشاركت مدير وقت بيمارستان اوز (آقاي عبدالعزيز خضري) و جمعي از كاركنان بيمارستان فصل نامه (علمي، فرهنگي، اجتماعي ) پيام خاتم، ارگان داخلي بيمارستان اميدوار اوز راه اندازي و به عنوان سردبير مشغول به خدمت شد. در طي نزديك به 40 ماه 15 شماره از اين نشريه چاپ گرديد وحاوي مطالب مختلفي بود كه پس از 40 ماه وبا تغيير مديران وقت انتشار آن متوقف شد.

با توجه به برنامه ريزي انجام شده توسط جمعي از فعالين فرهنگي اوز وي نيز به اين جمع پيوست و به عنوان يكي از بنيانگذاران (شواري سرپرستي نشريه ماهنامه) عصر اوز از سال 1379 فعاليت خود  در اين زمينه آغاز كرد واولين شماره عصر اوز دربهمن ماه 79 منتشر شد. ابراهيم احمدي علاوه بر عضويت در شوراي سرپرستي، پس از تدوين اساسنامه به عنوان عضو شوراي نويسندگان انتخاب كه تا كنون در اين سمت ادامه فعاليت داده و به عنوان معاون سردبير، دبير كميته علمي ومشاور كميته نيمكت نيز در اين نشريه فعاليت مي كند . در طي 144 شماره از عصر اوز كه تاكنون منتشر شده نامبرده مقالات متعددي به اين نشريه ارائه داده كه به عنوان سخن اول، يادداشت، مقاله و بعضا گزارش و گفتگو با مسولين به چاپ رسيده است .

بنا به درخواست دست اندركاران تيم فوتبال نفت اوز در سال 1379 همكاري خود را با اين تيم به عنوان سرمربي آغاز كرد و به لطف همدلي و نيروي جواني بازيكنان در 2 سال متوالي با اين تيم توانست به مقام قهرماني فوتسال جام رمضان بخش اوز نايل آيد. در سال1381 نيزدر كنار مهندس مسعود كراماتي (رئيس هيات وقت فوتبال بخش اوز) به عنوان دبير هيات فوتبال خدمت خود را ادامه داد. وي به مدت 2 سال (90-89) نيز به عنوان مسئول هيئت ورزش هاي بومي محلي با همكاري صميمانه جمعي از نيروهاي علاقه مند و دلسوز فعاليت نموده كه علاوه بر برگزاري مسابقات مختلف، زمينه تشكيل هيئت بازي هاي بومي محلي بانوان نيز فراهم گرديد.

پس از باز نشستگي آقاي عبدالعزيز خضري مدير وقت بيمارستان اوز در سال 1382 مسوليت اين بيمارستان را پذيرفت اما با توجه به مشكلات موجود، پس از گذشت يك سال ازاين مسئوليت استعفاء داد و مجددا به عنوان رئيس خدمات پرستاري ادامه خدمت داد.

پس از استعفا از مديريت بيمارستان در سال1383، با جلب نظر آقاي حاج محمود بدري و فرزندان و فراهم شدن بستر سرمايه گذاري توسط آنان، اقدامات لازم را جهت اخذ مجوز نمايندگي سايپا در اوز را آغاز كرد  و پس از اخذ مجوز، عمليات ساخت و ساز را شروع و در بهمن ماه 1385 اين نمايندگي با حضور جمعي از مردم، نماينده مجلس، فرماندار وساير مسئوليين افتتاح و مورد بهره برداري قرار گرفت وآقاي احمدي به عنوان مدير در اين نمايندگي نيز مشغول به خدمت شد.

در مدت فعاليت در اين نمايندگي علاوه بر خدمامت فروش و پس از فروش سايپا و خدمات امداد خودرو توانست نمرات لازم را در ارزيابي وزرات صنايع و سايپا يدك را كسب كرده وعلاوه بر اخذ مجوز به خدمات دو گانه سوز، در سال 1387، نمايندگي فروش شركت پارس خودرو و زامياد را دريافت وموفق به اخذ گواهينامه بين المللي  2000-9001  ISO درسيستم مديريت كيفيت نيز گرديد. اين نمايندگي درسال هاي 88 و 89 به عنوان نماينده برتر شهرستان ها معرفي شد و در سال 90  نيز در ارزيابي سازمان بازرسي وزارت صنايع به رتبه يك ارتقا يافت كه در نوع خود قابل توجه است.

ابراهيم احمدي علاوه بر فعاليت هاي فوق الذكر در انتخابات هيات مديره انجمن خيريه اوز به عنوان از اعضاي هيات مديره انتخاب شد و از سال 1386 تاكنون به عنوان عضو هيات مديره وعضو واحد برنامه ريزي داخلي اين انجمن مشغول به فعاليت است با توجه به اعتقاد وي به گردش مسئوليت ها تاكنون درپست هاي: مدير اجرايي، رئيس هيئت مديره، دبير و خزانه دار انجمن انجام وظيفه كرده است و در حال حاضر نيز به عنوان يكي ازاعضاي هيئت پيگيري راه اندازي بخش دياليز دربيمارستان اميدوار، تحت پوشش انجمن خيريه مي باشد. وي ازسال 1383 تاكنون عضوهيات امناء بيمارستان اميدوار اوز در كنار ساير اعضا مشغول به فعاليت مي باشد.

ابراهيم احمدي پس از26 سال خدمت مستمر در بيمارستان اوز درسال 1388 به افتخار بازنشستگي نايل آمد. ضرورت راه اندازي دانشكده دولتی بهداشت در اوز موجب شد تا به عنوان يكي ازاعضاي هيئت پيگير اين دانشكده از سال 88 به همراه ساير اعضا پيگيري ها را تداوم داده تا پس ازصدور موافقت اصولي از وزارت بهداشت درسال 89  و همراهي خيرين درتامين منابع مالي و طي مراحل اداري، اين دانشكده نيز در مهر91 دانشجو بپذيرد و عملا فعاليت آموزشي خود را آغازكند. وي همچنان به عنوان يكي ازاعضاي اين هيئت پيگير امور جاري و ساخت سايت اصلي دانشكده بهداشت مي باشد.

ابراهيم احمدي دغدغه اجتماعي خود را شايسته سالاري فارغ از وابستگي هاي قومي و جناحي مي داند. وي اعتقاد دارد بهره گيري از فرصت ها و پتانسيل ها عامل پيشرفت بوده و فرصت سوزي از موانع اصلي آن است.

نویسنده: هادی صدیقی (اوزیها – فیس بوک)

پیام تسیلت

پیام تسیلت

انالله و انا الیه راجعون

خبردار شدیم که مادر امرالله احراری حسینعلی به رحمت خدا رفت.

آرزو میکنیم که وسعت صبر خانواده ی این دوست عزیز به اندازه ی دریای غمشان باشد.

با هم دعا کنیم تا خداوند بزرگ روح عزیز از دست رفته را قرین رحمت کند و خوب از این میهمان جدید پذیرایی کند.

———–

با کمال تأسف باخبر شدیم محمدجمالی مصطفی و روح الدین (فردین) جمالی نصرالله دار فانی را وداع گفتند

این مصیبت را به ایشان و خانواده محترمشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای متوفیان طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.

 

پیاده روی همگانی

پیاده روی همگانی

پیاده روی همگانی به مناسبت تشکر از خیرین جوان بلغانی که در پروژه بزرگ تکمیلی بلوار تجلی سهم عمده ای داشته اند. جمعه 12/2/1392

محل تجمع روبروی بانک صادرات

ساعت حرکت 6 صبح به وقت رسمی

حضور پرشور همشهریان باعث دل گرمی خیرین محترم می باشد.

اخبار کوتاه

خبر اول:

به اطلاع آن دسته از مشترکینی که همراه قبض برق آنها اخطاریه پرداخت مابه التفاوت فیوز برق صادر شده میرساند که با تلاش و پیگیری دهیار محترم (آقای شعیب رجایی) کلیه کارهای صدور فیش و پرداخت وجه تعیین شده در محل دهیاری انجام میشود و نیازی به مراجعه به جویم نیست. همشهریان محترم جهت انجام امور مربوطه به دهیاری مراجعه نمایند.

خبر دوم:

آیا می دانستید که مرکز خرید گندم بلغان تنها مرکز خرید در منطقه جویم است که از سال قبل و امسال تک و تنها فعالیت میکند؟ و این در حالیست که مراکز خرید جویم و بنارویه و دهفیش سخت تلاش می کردند که آنها مجوز بگیرند ولی با پیگیری مجدانه تعاونی درخشان بلغان و عضو فعال شورا آقای عبدالوهاب احراری عبدالعزیز موفق نشده اند. امسال هم هیچکدام از مراکز خرید موفق به گرفتن کد بارگیری نشده اند. اینها یعنی اینکه شهر ما در کل منطقه اولین است و تلاش مسئول تعاونی ستودنی است. این یعنی تلاش برای آبادانی همه جانبه و ما میتوانیم با کمک هم بهتر از اینها هم باشیم. از همینجا به همه زحمت کشان و دلسوزان دست مریزاد و خسته نباشید میگوییم.

مسابقه طناب زنی

مسابقه طناب زنی

کسب عنوان قهرمانی طناب زنی استان فارس را به آقای عرفان احراری (ایوب اسدالله) تبریک عرض میکنیم و آرزوی موفقیت و سربلندی برای شما و خانواده محترم و روستای عزیزمان در همه مراحل آرزومندیم

آشنایی با مسابقات طناب زنی و قوانین آن

همیاری برای تکمیل بلوار تجلی

همیاری برای تکمیل بلوار تجلی

همت بلنددار که مردان روزگان / از همت بلند به جایی رسیده اند (سعدی)

هموطن گرامی، به استحضار می رساند که عده ای از جوانان پرشور و پرتلاش تصمیم گرفته اند با تکمیل بلوار تجلی بار دیگر حماسه ای به یاد ماندنی بیافرینند و کمک و حمایت همه جانبه شما عزیزان در اجرای این طرح بزرگ تاثیر مستقیم دارد، که هم رضایت خلق و هم خالق را به دنبال دارد. لذا از شما همشهری عزیز تقاضا میشود همچون گذشته پشتیبان جوانان بوده و با اهداء کمکهای نقدی خود در آبادانی شهرمان سهیم شده و آبادانی و فردایی بهتر را در منطقه طنین اندار کنیم.

اجر و ثوابتان با خداوند متعال

شماره حساب: 0218946756002 بانک ملی به نام آقایان محمدتقی هوشمند و عین الدین ابراهیمی

شماره تماس: محمدتقی هوشمند (09177816151) و عین الدین ابراهیمی (09170595586)

نویسنده متن: آقای عبدالغفور احراری عالی

جلسه بهداشت محیط

در تاریخ 10/12/1392 شبنه شب با حضور تعدادی از جوانان، فرهنگیان و مسئولین دهیاری و شورا و امام جماعت و روحانیون با موضوع بهداشت محیط جلسه ای (در دار القرآن بلغان) برگزار شد.

ابتدا در خصوص محل دفن زباله صحبتهایی ارائه شد. در رابطه با جمع آوری و راه حلهای جمع آوری زباله پیشنهاداتی در جلسه مطرح شد، مقرر گردید دهیار محترم در رابطه با فردی که مسئول جمع آوری است بررسی هایی انجام داده و فردی معرفی نماید که جمع آوری زباله ها با نظم بهتری صورت گیرد. (در خصوص تعیین کارگر)

در رابطه با طرح پاکسازی محیط داخل روستا مقرر گردید گروههایی تشکیل شود و روستا به چند قسمت تقسیم شده و هر گروه قسمتی از محل را نظافت نماید و همچنین مقرر گردید مسئولین مدارس در رابطه با نیروهای کمکی برای طرح فوق سریعاً تعداد نفرات را به آقای هوشمند گزارش نمایند و در اولین فرصت سرگروه و تعداد اعضای گروه مشخص شده تا طرح پاکسازی محیط روستا از آلودگی به نحو شایسته انجام شود.

امضاء حاضرین در جلسه:

  • محمدتقی هوشمند، عبدالجلیل رجایی، شعیب رجایی، شیخ شمس الدین احراری، شیخ محمد دبیری، عبدالوهاب احراری حاجی عبدالعزیز، حامد حسینی، سلیمان احراری خواجه علی، عبدالسلام جمالی، احمد حسینی، عبدالغفور احراری عالی، سعید دبیری

نتایج چهارمین دوره انتخابات شورای روستای بلغان

با توجه به منابع غیر رسمی نتایج انتخابات به شرح زیر می باشد، اخبار نهایی متعاقبا اعلام می گردد.
عبدالوهاب احراری : 679
زینل آتشبار: 589
محمتقی هوشمند: 577
عبدالجلیل رجایی:573
حامد حسینی:425
شکرالله احراری: 196
فتح الله احراری: 178
سلیمان احرای 167
حسین حقیقت: 113
عبدالکریم احراری:94
فایزه سعیدی: 85
هاجر احراری: 69
نصرالله احراری: 40

مصاحبه با غلامرضا احراری

مصاحبه با غلامرضا احراری

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت معلم مهربان و انسان ساز
ضمن پوزش از شما از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشته اید، برای پربار شدن ماهنامه پیام بلغان در نظر داریم در هر شماره با یکی از شخصیتهای فرهنگی یا افرادی که به نحوی در پویائی جامعه بلغان شریف قدیمی برداشته اند مصاحبه ای ترتیب دهیم تا ضمن راهنمایی، جوانان و نوجوانان با مسایلی در رابطه با سازندگی بلغان آشنا شوند تا مثل همیشه بلغانی آباد و عاری از هر گونه بی بند و باری داشته باشیم.

س: لطفا خودتا را به طور کامل معرفی کنید.
ج: غلامرضا احراری متولد 1333 اهل بلغان هستم، داری مدرک فوق دیپلم دینی و عربی. در حال حاضر بازنشسته آموزش و پرورش می باشم.

س: کودکی و نوجوانی شما چگونه گذشت و چه مشکلاتی در راه تحصیل علم بر سر راه شما بود؟
ج: کودکی را در روستای بلغان پشت سر نهادم. در سن 5 سالگی وارد مکتب شدم و در سن 7 سالگی به دبستان پای نهادم. پس از طی دوره شش ساله ابتدایی در سال 1346 جهت ادامه تحصیل به شهرستان جهرم عزیمت نمودم. در سال 1349 پس از قبول در امتحان ورودی وارد دانشسرا شدم. مشکلات زیادی در عرضه زندگی به خصوص برای کسانی که قصد ادامه تحصیل داشتند وجود داشت، در زمستان وسایل گرم کننده و در تابستان وسایل خنک کننده وجود نداشت، حتی از وسایل روشنایی در شب بی بهره بودیم و از چراغ موشی استفاده می کردیم، جهت مسافرت به شهرستان جاده درستی وجود نداشت در کل منطقه تنها یک خودرو وجود داشت که با آن مسافرت ما تا جهرم شش تا هفت ساعت طول می کشید، در شهر باید در خانه اجاره ای، خودمان غذا آماده می کردیم، لباس می شستیم، خرید می کردیم در حالیکه هیچگونه آمادگی قبلی نداشتیم و مدتها با افرادی آشنا برخورد نداشتیم. خلاصه همه مشقات را تحمل کرده، ادامه تحصیل دادیم تا فردی مفید برای خانواده و جامعه باشیم.

س: از چه سالی وارد آموزش و پرورش شدید و در چه سالی بازنشسته شده اید، آلان مشغول چه کاری هستید؟
ج: در سال 1349 پس از طی دوره سه ساله دبیرستان نظام قدیم، وارد دانشسرای مقدماتی لار شدم. بعد از 2 سال تحصیل در این مقطع به خدمت آموزش و پرورش لار در آمدم. با احتساب دوره دو ساله، سی سال در خدمت آموزش و پرورش در مقطع های مختلف بودم که در مهر سال 1379 به افتخار بازنشستگی نایل آمدم و فعلا با اداره مغازه ای خود را مشغول کرده ام.

س: یکی از خاطرات اولین سالهای تدریس و همچنین از آخرین خاطرات خود در عرصه آموزش و پرورش.
ج: خاطرات بسیار زیاد است زمانی که وارد عرصه خدمت شدم نوجوانی کم سن و سال بود که فوت و فن اداره زندگی و کلاس داری را نمی دانستم با این حال در اولین سال خدمت، اداره یک دبستان پنج کلاسه را به عهده داشتم ولی در برابر شوقو و ذوق خدمت و استقبال و همکاری روستای مشکلات ناچیز بودند، با خاطره ای خوش اولین سال خدمت را پست سر گذاشتم.
بهترین خاطراتم اینکه در تمام مقاطع تحصیلی از نهضت گرفته تا ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان تدریس نموده ام و با کودک، نوجوان، جوان و پیرمرد و پیرزن سروکار داشته ام.

س: سهم پدر و مادرتان در موفقیت شما چقدر بوده است؟
ج: فرهنگ مردم، افراد جامعه، پدر و مادر هر یک به سهم خود تاثیر زیادی در موفقیت و عدم موفقیت دارند و من موفقیت خود را مرهون زحمات و تلاش و راهنماییهای پدر و مادرم می دانم.

س: نظرتان در مورد ادامه تحصیل دختران چیست؟ آیا دو مساله ازدواج و تحصیل منافی همدیگر هستند؟
ج: کسب علم بسیار ارزشمند است و جامعه ما به افراد تحصیل کرده جهت اداره خود نیازمند است و طبق دستورات اسلامی، یادگرفتن علم بر هر مرد و زنی واجب است. واضح است که فرد تحصیل کرده بهتر می تواند زندگی را اداره کند تا به سعادت برسد، مادر تحصیل کرده خانه را بهتر اداره می کند و فرزندان شایسته تری را تحویل جامعه می دهد. هیچ مانعی نباید جلو ادامه تحصیل دختر یا پسر را بگیرد، باید ضمن حفظ و رعایت اصول، ادامه تحصیل تا اخذ تحصص ادامه یابد و ازدواج بهانه و مانعی برای ادامه تحصیل نباشد.

س: بزرگترین آرزویتان چیست؟
ج: داشتن مملکتی آزاد، آباد و پیشرفته با افرادی مؤمن، متعهد و متخصص به دور از هرگونه دغدغه خاطر امنیت در همه سطوح.

س: چه نظری در مورد جامعه علمی بلغان دارید؟
ج: اگر منظور از جامعه علمی وجود مدارس، مساجد و دانش آموز و اداره آنها باشد هر چند وقت از قدمت بسیاری برخورداریم ولی باید اذعان کنیم که هنوز در ابتدای راهیم. باید تلاش بیشتری مبذول داریم، منیتها و دوئیت را کنار بگذاریم، از امکانات و استعداد بالقوه افراد به نحو صحیح و مطلوب استفاده کنیم تا به جایی برسیم که ریشه بیسوادی به معنای امروزی در جامعه از بیخ و بن برکنیم.

س: رمز موفقت در کارهای چیست؟
ج: ایمان، توکل، پشتکار و خودباوری

س: شما در کارهای هنری از قبیل تئاتر در مناسبهای مختلف شرکت داشته اید و باعث ایجاد روحیه در جوانان می شدید، ضمن عنوان خاطره ای در این مجال نظرتان را در مورد هنر و فعالیتهای هنری بفرمائید؟
ج: خاطرات زیادی دارم، آغاز فعالیت من در این مورد به سالهای 46-47 بر می گردد و سی و چند سال فعالیت بیش از صدها خاطره در پی دارد.
من بیشتر ظنز کار کرده ام و در محیط روستا یک فعال هنری باید همه امور را خود به عهده بگیرد از نویسندگی تا کارگردانی، گریم، بازی و …. سعی من بر این بوده تا ضمن فراهم آوردن اوقات خوش، گوشه ای از معضلات و کمبودها و تبعیضها را در قالب نمایش عرضه نمایم. در نمایشی قرار بود فردی را با طناب اعدام کنیم با وجود آن که کلیه جوانب را در نظر گرفته بودیم ولی زمانیکه محکوم به طناب آویخته شد جدا ترسدیم و ناخودآگاه از پشت صحنه وارد صحنه شدم و محکوم را با چثه بزرگش بر دوش گرفتم و در هوا نگاه داشتم!! خلاصه نمایش در نمایش شد.
هنر به معنای عام، عرضه کردن کار به نحو صحیح آن می باشد و به معنای خاص آن، عنوان کردن گفته ها و ناگفته ها با حرکات و اشاره و کنایه می باشد. برای هنر و هنرمند ارزش قائل شویم. هر شخص ذی شعوری هنر دارد ما باید راه عرضه آن را به او نشان دهیم چه خوب است که هنر را به تأتر بسنده نکیم بلکه نقاشی، خطاطی، خیاطی …. راه هنر بدانیم که متاسفانه روستای ما سیر نزولی و رکود را می پیماید.

س: نظر خودتان را در مورد ماهنامه پیام بلغان بفرمائید؟ برای پیشرفت این مجموعه فرهنگی چه پیشنهادی دارید؟
ج: من به گردانندگان ماهنامه “خدا قوت” می گویم و خدماتشان را در توسعه فرهنگ ارج می نهم و توفیق آنها را آرزومندم. به وجود آنکه این ماهنامه را افراد مبتدی و غیرمتخصص اداره و منتشر می کنند، چون نیت خالص است و هدف، آگاهی دادن به مردم، از جذبه خاصی برخوردار است و روشنگر. استفاده از تجربیات روزنامه نگاران و اهل قلم، متنوع کردن مطالب، بازگو کردن مشکلات و کمبودها، استمداد از مسئولین، تفرقه زدایی و عنوان مطالبی در جهت اتحاد و اتفاق و مشارکت مردم، ماهنامه را وزین تر می کند.

س: اگر صحبتی برای خوانندگان دارید بفرمائید.
ج: ضرب المثلی است که “چه بگویم که دیگر گفته نمانده” ولی من می گویم هر چه در ارشاد و راهنمایی مردم بگویم کم گفته ام، چون در ارتباط با ماهنامه است سخنم را با اهل قلم و شعر و سخن به پایان می برم: در قلمفرسایی و سرودن شعر و سخنرانی بسیار مواظب باشیم، بیخود و بی جهت کسی و مقامی را ارج ننهیم و مداح و چاپلوس نباشیم، بی جهت کسی را نکوبیم و سرکوفت نزنیم و به قول آن فرد فارسی زبان که عربی نمی دانست “حق را لاحق و لاحق را حق” جلوه ندهیم که مصیب به بار می آید و فاجعه می آفریند.

 

—–

منبع: ماهنامه پیام بلغان – 1381